سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۴ مطلب با موضوع «تو را زیارت کردم؛ به چشمهات قسم، مرا دیدی.» ثبت شده است

این بار که رفته بودم مشهد، تا نگاهم به ضریح افتاد، رفتم کربلا... رفتم نجف... رفتم کاظمین...

باورم نمی‌شد؛ اصلاً باورم نمیشد کنار ضریح امام رضا یم ایستاده‌ام و یاد جای دیگری هستم... حتی، دلتنگ آن‌جای دیگر هستم...

این بار اولی بود که بعد از کربلا، مشهد می‌آمدم...

گفتم عراق که بوده‌ام، سلامی را که نگفته و شاید اصلاً نخواسته بوده برسانم، به همۀ‌شان رسانده‌ام و حالا شاید – نمی‌دانم از کجای کرَم آن‌ها معلوم – آن‌ها هم سلامی از خودشان به من داده باشند که به او برسانم... گفتم اگر سلامی دارم... من که نمی‌بینم... من که نمی‌دانم... بفرما، تقدیمت...

بعد هم راه رفتم و هی در گوشش خواندم «سلام از فلانی... سلام از بهمانی... سلام از همۀ دلتنگ‌ها... سلام از همۀ بی‌کس‌وکار مانده‌ها... سلام از همۀ دورمانده‌ها... سلام سلام سلام...» من تا روز آخر داشتم سلام می‌دادم... خوش به حال آن‌ها که جوابشان را دادی... خوش...

 

 

۸ نظر ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۹
الـ ه ـام 8

 

هربار مشهد می‌روم، سعی می‌کنم برای همه دعا کنم.

برای این کار، گاهی پیامک‌ها و تماس‌های دیگران کمک‌کننده است، گاهی لیست دفترچه تلفن گوشی و...

اما من روش دیگری دارم؛

این‌طور وقت‌ها فکرم را باز می‌کنم و می‌گذارم چهره‌ها و اسم‌ها به ذهنم هجوم بیاورند و دانه دانه دعایشان می‌کنم.  نتیجۀ جالبی دارد. چون بعد از آدم‌های خیلی نزدیک و بعد هم نیمه‌نزدیک، آدم‌هایی به ذهنت می‌رسد که اصلاً دوستشان نداری، درواقع ازشان بدت می‌آید، حتی به خودت قول داده‌ای که حلالشان نکنی... این آدم‌های دوست‌نداشتنی یک‌هو به ذهنت می‌آیند و... تو یک لحظه مکث می‌کنی. مکث می‌کنی و با امام در رودربایستی می‌افتی؛ می‌دانی هرکه را به ذهنت آمده، باید دعا کنی... پا می‌گذاری روی خودت... روی لجبازی‌های قدیم، دعواها، دلشکستگی‌ها و دلخوری‌ها.... . نفسی می‌کشی و اسمش را می‌آوری؛ اول با تردید و بعد با اطمینان. باید دعایش کنی، اول برای خاطر خودت و بعد شاید برای خاطر او هم.

تمام سفر یک طرف... این دعاها یک طرف دیگر...

 

(از وقتی از مشهد برگشته‌ام، دست و دلم برای نوشتن از مشهد نمی‌رود؛ برعکس وقتی‌که آنجا بودم...)

 

حرم امام رضا

۱۰ نظر ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۹
الـ ه ـام 8

گفت:
- تو حالی‌ت نیست چی میگی. قاطی کردی. میرم پیش امام‌رضا. خودش درستت می‌کنه.
گفتم:
- امام رضا فهمیده من فقط لب و دهنم
حرکت خاصی نخواهد زد
زحمت نکش.

نقطهٔ جمله رو که گذاشتم، همون لحظه، یه پیام اومد:
«سلام علیکم
در جوار حریم حضرت رضا علیه السلام دعاگویتان هستم»

 

پیام از یه آدم خیلی دور بود؛ یه همکار که تا حالا حتی بک بار هم بهم پیام نداده بود.

 

***

امامِ فیروزه ای من

هروقت دمِ ناامیدی زدم، فهمیدی لافه و یه‌موج مهربونی فرستادی...
عاشق روزایی‌ام که به تو مربوطن... «روز زیارتی» توئه امروز... از هزار کیلومتری، زیارتم رو قبول می‌کنی؟ ...

 

گلدسته

۵ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۴۱
الـ ه ـام 8

چند روز پیش برای زیارت نیابتی در سایت رضوی ثبت نام کردم.  امروز صبح که ایمیلم را چک می‌کردم، دیدم شب نیمه‌شعبان و شاید هم روزش، زیارتم را انجام داده‌اند...

 

زیارت نیابی

 

یک ساعت بعد، پیامک دوستم رسید که «سلام، عید شما مبارک. از روبروی ضریح امام رضا نایب‌الزیاره‌تونم. »

***

امامِ هشتمم

من به این نگاه‌ها دلخوشم

دل – خوش.

۲ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱
الـ ه ـام 8