سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۴ مطلب با موضوع «جیــــر جیــــر ستاره ها» ثبت شده است

 

داشتم روی پاهایم راه می‌رفتم؛

مثل همۀ آدم‌های عادی، آدم‌های عاقل، آدم‌های جدی. آدم‌هایی که صبح می‌روند سر کار و ظهر که خسته برمی‌گردند، پای تلویزیون چای را با دقت می‌نوشند و ارقام ناامنی جهان را در اخبار پی می‌گیرند، آدم‌هایی که عصرها با صدای زنگ تلفن از خواب می‌پرند – بدخلق- و تا آخر شب به همه کج‌کج نگاه می‌کنند. آدم‌هایی که شب کلۀ‌شان را می‌کنند زیر متکا و می‌خوابند و صبح که بیدار می‌شوند، باز با پاهایشان راه می‌افتند در خیابان...

من هم داشتم مثل همۀ آدم‌های دیگر روی پاهایم راه می‌رفتم...

هنوز نمی‌دانم چه شد که به خودم آمدم و دیدم کله‌پا شده‌ام! روی دست‌هایم راه می‌روم و نگاهم به آسمان است و گوشم به صدای ستاره‌ها. از کنار آدم‌ها رد می‌شوم و فقط قدم‌هایی را می‌بینم که عبور می‌کنند، و ملوچک‌هایی را می‌بینم که جفت‌جفت روی شاخۀ درخت‌ها نشسته‌اند و برای هم دلبری می‌کنند.

این روزها که با دست‌هایم راه می‌روم را، با تمام عمرم عوض نمی‌کنم.

 

دنیای واژگونه

 

 

۶ نظر ۲۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۳۲
الـ ه ـام 8

یک صفحه بود (که حرف‌حرفش تنم را لرزاند)

و خط آخرش نوشته بود (انگار که تیر آخر را بزند)

:

این‌وقت‌هاست که

هرلحظه
قلب آدم
از خواستن
و
نداشتن
هزار بار
پ ا ر ه پ ا ر ه
می شود..............................................................................................................................................................................................

۵ نظر ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۵
الـ ه ـام 8

مگر به خواب ببینم

خیالِ منظرِ دوست

 

بخواب...

۲ نظر ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۵
الـ ه ـام 8

خوب می‌دانم؛ یکی از همین روزها دیوانه می‌شوم. دیوانه‌تر از آن‌که چیزهایی که نباید بگویم را، به یاد داشته باشم. سر به همان بیابانی می‌گذارم که خواب ستاره‌هایش را دیده بودم. دیوانه می‌شوم و در کوچه‌راه‌ها لِی‌لِی می‌کنم، گاهی روی دست‌هایم راه می‌روم و دنیا را چواشه* می‌بینم، همان‌طور که گه‌گاه روی تخت دراز می‌کشم و سرم را از انحنایش پایین می‌اندازم و به پنجره نگاه می‌کنم؛ نگاه می‌کنم که ماه از زمین طلوع کرده است و ستاره‌ها کف زمین پخش‌وپلا شده‌اند تا یک مشت بیندازم و یکی‌شان را بگیرم در گوشم، و صدایش را چشم‌بسته بخوانم: جیـــــر... جـــــیر...

یک روز دیوانه می‌شوم و دیگر از مرزهای این دنیای گردالی سردرنمی‌آورم؛ بالای همۀ این سبز و آبی‌ها می‌ایستم و نام تو را در گوش همۀ ستاره‌ها می‌گویم؛ یکی یکی...

 

کله پا

*چواشه: برعکس

۵ نظر ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۲
الـ ه ـام 8