سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

پست اخیرم در اینستاگرام*

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ب.ظ

خیلی وقت‌ها به این فکر کرده‌ام که در اینستاگرام چه می‌گذرد و من در این میانه چه می‌کنم.

فلسفۀ اینستاگرام، یک آلبوم عکاسی است.

خب من عکاس نیستم، اما از ثبت لحظه‌ها از زاویۀ دید خودم لذت می‌برم؛ به‌خصوص این‌که آن لحظه برای من آنی داشته که برای دیگری شاید نه و شاید به آن کیفیت نه.

اما من هرروز چند عکس از آشنایان و غریبه‌ها می‌بینیم که یا در رستوران و کافه نشسته‌اند، یا در کوه و کمرند، یا در حال پایین آمدن از سن فلان جشنواره بعد از گرفتن فلان جایزه...؟  علاقه‌ای به دیدن این عکس‌ها دارم؟ چرا سال‌هاست برای بیرون آوردن آلبوم عکس‌های قدیمی‌مان از کمد – که خیلی دلتنگشان هستم – وقت ندارم، اما هرروز برای دیدن عکس‌های دیگران وقت می‌گذارم؟

باز می‌گویم که هرکس صفحه‌اش برایش حکم یک آلبوم شخصی را دارد که در معرض دید گذاشته، تو می‌توانی ببینی و می‌توانی نه. فکر می‌کنم پس چه چیزی اذیتم می‌کند؟

من واقعاً از این‌که می‌بینم زهرا به آرامی و شادی دارد زندگی می‌کند، خوشحال می‌شوم. منتظرِ هر عکسش هستم که در یک لحظه از زندگیِ خوبش شریک شوم، به‌خصوص عکس‌های پنجره‌ایَش. یا وقتی هاجر روایتش از زندگی با رضا را عکس و واژه می‌کند، کیف می‌کنم. یا زهرای بشری که در پی هر عکسش انتظار یک زلزله در دلم را دارم و با اضطرابی سرخوشانه عکس‌هایش را باز می‌کنم هربار. یا نیلوفرم که زیستِ شاعرانه‌اش را می‌پرستم که در عکس و نوشته‌هایش بارز است.

پس از چیزی اذیتم... ؟ این‌طور نیست که همان فسلفه، اینستاگرام را به یک شوی دسته‌جمعی تبدیل نکرده؟ شوی لباس، شوی غذا، شوی سفر، شوی رابطه‌ها حتی!

هربار با دوستی به کافه‌ای می‌روم یا با خانواده به مسافرت می‌روم و عکس می‌گیرم، هربار که دلم ویرش می‌گیرد در صفحه‌ام منتشرشان کنم، حس می‌کنم دارم از یک رفتار دسته‌جمعی اطاعت می‌کنم و جلوی خودم را می‌گیرم. از انتشار عکسِ خودم ابایی ندارم؛ نه مثل بعضی دوستان عکس‌هایم را تار می‌کنم موقع انتشار و نه نصفه‌ونیمه‌اش می‌کنم. پس از انتشار عکسم بیم ندارم. اما ترس از این پیِ رفتارِ جمعی رفتن که نمی‌فهممشان، به جایی رسیده که حتی از انتشار عکسِ یک صفحه از کتابی که دارم می‌خوانم و دلم پر می‌زند لذتش را با دیگران شریک شوم، پرهیز می‌کنم... کار حتی به شوی فرهیختگی هم رسیده است...

نمی‌گویم هر عکسی که در این صفحه گذاشته‌ام، فلسفه‌ای پشتش است و می‌توانم از آن دفاع کنم. کاش این‌طور بود، اما نه، قطعاً از گذاشتن بعضی‌شان پشیمانم و – اگرچه کمتر از انگشتان یک دست – ولی اشتباه‌هایم را حفظ می‌کنم و یادآوری به خودم.

پس قبل از هرچیز این «شو» دارد در اینستاگرام من را به همه‌چیز مردد می‌کند.

اما دوم...

یک بار دیگر برمی‌گردم به فسلفۀ اینستاگرام؛ یک اپلیکیشن برای «عکس»ها...

اما تعداد زیادی از عکس‌هایی که هرروز می‌بینم، آپلود شده‌اند، فقط برای خاطر  کپشن. یعنی اصل، عکس نیست، حرف زیر آن است. این حرفم به‌هیچ‌وجه به معنی بی‌اهمیتی کپشن نیست، یک مدعیِ رفاقتِ واژه‌ها هرگز همچنین حرفی نمی‌زند! اوجِ منظورم برای مثال آن عکس صفحۀ نوتِ گوشی است که نوشته شده است «لطفاً کپشن را بخوانید.»!

حقیقت این است که من جز کپشن دوستانم، هیچ کپشن بلندی را نمی‌خوانم. چه صفحۀ علما و عرفا باشد، چه صفحۀ سیاسیون، چه صفحۀ فرهیختگان.

رفتارهای آدم همیشه بر سر مرزند و از آن جمله همین است که در اینستاگرام همه در حال توصیه کردن چیزی به دیگری هستند. یعنی همه خودشان را در این مناسبت دیده‌اند که از بقیه بخواهند انسان باشند، شهروند خوبی باشند، کتابخوان باشند، بافرهنگ باشند، نمازِ اولِ وقت‌خوان باشند و غیره... این طرف مرز این است که من چیز خوبی بلدم و به تو یاد می‌دهم، اما آن طرف مرز، گندِ چیزی را درآوردن است! این‌که من هرروز موقع چک کردن اینستاگرامم به‌جای حظ بردن از تصاویری که آنات خاصی را ثبت کرده‌اند و چندکلمه در توصیفشان به ظرافت ثبت شده، بجای پیوند تصویر و واژه، شاهد این هستم که همه می‌خواهند به من چیزهای خوب یاد بدهند! از در و دیوار حدیث می‌ریزد و معرفی کتاب و دستورهای خانگی. «ارزشِ ارزش‌ها از بین می‌رود در چشم آدم  از بس که دم دست شده‌اند...»

خیلی وقت‌ها خودم هم خواسته‌ام حرفی بزنم؛ پس دنبال عکسی گشته‌ام که فقط بگذارم و حرفی که بر دلم مانده را بنویسم زیرش؛ اکثراً جلوی خودم را گرفته‌ام و گاهی هم نتوانسته‌ام...

 

البته در این میان، از کسانی که عکس‌هایی که متعلق به خودشان نیست را آپلود می‌کنند و حرفی پایینش می‌نویسند، خواستم بگذرم و دیدم نمی‌توانم! اگر آن شخص عکس موزاییک شکستۀ حیاطشان را منتشر کند، بهتر از آن است که عکس یک نفر دیگر را بگذارد. نظر من است خب : )

پس بنای من در این اینستاگرام بر این است که عکس+ واژه. عکسی که نه شو باشد و نه دنبال آموزش به دیگران باشد.

می‌دانم کمتر از 5 نفر این متن را تا انتها خوانده‌اند. اما باید تکلیف خودم را روشن می‌کردم، شاید بقیه هم می‌خواستند تکلیفم را بدانند و علت لایک نشدن عکس‌هایشان را.

اینستاگرام

*که فکر کردم در وبلاگ هم جایش نباید خالی باشد :)

۹۵/۰۲/۲۵
الـ ه ـام 8

فضای مجازی

نظرات  (۹)

درود
من هم تا آخر نوشته تون رو خوندم چون خواستم ببینم با چه دیدی به اینستاگرام نگاه می کنید. ذات شبکه های اجتماعی ذهن من رو به خودش مشغول کرده. چیزی که من می بینم اینه که این آلبوم ها ویترین ایده آل های افراد هستن و آدما تصویری از خودشون ارائه می دن که دوست دارن باشن نه اون چیزی که واقعا هستن. از انتخاب عکس ها گرفته تا گزینش فالوورها و .....
پاسخ:
سپاس از نگاه و توجهتون...
همینه... دقیقاً...
آسیبهای این شبکه ها از معدود فوایدش به مراتب بیشتره...
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۶ °• نیلگون •°
لطف داری الهام جانم...♥♥
چشم ..چندوقته دارم فکر میکنم...منتظر پست هستم ! شاید شما بتونی منو مجاب کنی تا این قانون نانوشته مو بشکنم !
راستی ... شما اصالتا مشهدی هستی؟ :)
پاسخ:
:*
حتماً، انشالله به زودی زود می نویسمش.
شاید ;))

من... نه عزیز :) نه اصالتا مشهدی ام و نه مشهد زندگی میکنم... (آهِ عمیق)
هرجند فلسفه ی بی فلسفه ی من از عکس گذاشتن و لایک زدن چیزِ دیگه ایه. اما میفهمم از چی حرف میزنی و خوشم میاد که میتونی به جمله بیاریشون
پاسخ:
من چقدر دوست دارم تو رو... این واقعی بودنت رو... راحیل :*
با سلام و احترام
و تشکر از نگارش این مطلب
هر چند: آسوده منم که خر ندارم...و...از قیمت کاه و جو خبر ندارم
ولی میل ناموجود برای داشتن اینستا هم با خواندن نوشته ای مثل این می پرد.
بعد شاید نه تنها اینستا و تلگرام و لاین و واتس آپ و غیره که حتی اصل حرف زدن و نوشتن وبلاگی و مقاله و کتاب و خاطرات و زندگی خارجی و پوشش و تنفس و ووو نیز همه به یک معنا، همین مشکل مورد اشاره در پست شما را داشته باشند. نمایش منافقانه برای پوشاندن چیزهای موجود یا نشان دادن چیزهای ناموجود. حداقل به صورت سالبه جزئیه و موجبه جزئیه.
تشکر مجدد از نوشته تان
شاید خوب باشد که حجم پرداختن به این مباحث دارد -با شیبی کند، کند تر از تورم دولت فخیمه!- بیشتر می شود!
پاسخ:
سلام
تشکر از شما و حوصلۀ تان
بله... در ذات همۀ این ها این اشکال هست...
امیدوارم اوضاع بهتر شه و منطقی تر...

۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۶ کمی خلوت گزیده!
قسمت اول حرفت رو فهمیدم تقریبا...
اما قسمت دوم... این رو در نظر بگیر که گاهی کپشن اصله اما عکس هم اگرچه از اینترنته اما بی ربط نیست.
من خودم با عکس ها و کپشن های نامربوط حرصم درمیاد. چه عکس از خودش باشه چه نباشه.
پاسخ:
قسمت دوم شاید سختگیرانه باشه، و در درجۀ دوم هم هست همون طور که گفتم. همین که تو مورد اول بام موافق باشی حله :)) دومی رو می بخشم بت ;))
۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۱۸ لیلا پارسافر
سلام
تا اخرش خوندم
با اینکه عاشق عکسم اما اهل اینستا و ....نیستم... گاه گداری  فقط وبلاگ
هنوز کلمه برام ارزشمندتره و بیشتر و بهتر اقناعم می کنه. 
پاسخ:
سلام بانو
قدم رنجوندید، ممنون
من همیشه طرفدار شمام :)
یعنی من الان جزو اون کمتر از 5نفرم؟؟
چه حس خوبی بود! :D

هوم...
میدونی چیه... یه بار گفتی حرف ها قالب میخوان...قالب بعضی حرف ها سپیده...بعضی غزل...و بعضی دو بیتی...

اینستا به خودی خود چیز خوبی ست...اگر اینجوری که گفتی پیش نرود.... اینستا شده شوی نشان دادن...شوی اینکه "من از بقیه خوشبخت ترم" ؛ شوی "به من خوش تر میگذرد" شوی "من نکته سنج ترم" ؛ "من بهتر بلدم"؛ "من کدبانوترم" و ...

ته ته همه چیزش شاید میشود "زندگی کردن برای مردم"....

از آفت های محیط مجازی ست....
پاسخ:
والا اینطوری که معلومه بیشتر از اینا شده آمار، باید به خودم امیدوار باشم ;))
اوهوم...
دقیقا همینه... کاش اینجوری پیش نره... دیروز رفته بودیم بیرون، اصلاً گوشی از دست مردم نمی افتاد... همه داشتن تمام لحظاتشونو عکس می گرفتن... انگار بهره شون از اون جا فقط عکس بود... برای نشون دادن...

بلی... ما هم درگیرشیم البته... چه بکنیم...
همینطوره یادداشت خوبی بود، استفاده کردیم ...
سه قصه هست اینجا، یک قصه ی شبکه اجتماعی و سلوکش. دو اینستاگرام و سه  استفاده ای که ما از اون داریم.
اینستاگرام از مبنا یه شبکه ی اجتماعی  «نمایشی» هست، اون هم نمایش چیزی که نیست، یا دروغ.
قبل از انتشار مخاطب رو دعوت میکنه به دست بردن در چیزی که داره برای نمایش چیزی بهتر و چیزی که نبوده. انگار که مخاطبش از چیزی که هست راضی نیس. البته اینی که میگم سوای ادیت حرفه ای عکسه چون اون نوع از ادیت هم مدل متفاوتی داره هم ابزار متفاوتی هم هدف متفاوت و خروجی متفاوت از اون چیزی که اینجا هست.
حالا حول همون روح بالا رفتارایی هم تولید شده که کنار مذهبی یا غیر مذهبی بودن هر قشری برای خودش اونو ببومی سازی کرده و خیلی وقتا طنز تلخی هم درش هست اما چیزی که بین غالب این ها مشترک هست ، نمود چیزیست که نیست، یا چیزی است که میخواهند باشند ...
وگرنه اونقدر که زندگی  اینجا گل و بلبل الهی من فداته درواقعیت بعیده باشه هر چند که گیرمم باشه چرا باید این طور به نمایش گذاشته بشه ... مسئله ی خیلی دنباله دار و تامل بر انگیز و در این مجال نگنجیه این داستان!

پی نوشت:
البته این مجال به تر هست


پاسخ:
من این مجال رو دوست تر هم دارم :)
ممنون + تاج =)
۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۴ °• نیلگون •°
من تا آخر متنت رو خوندم :)
نوشته ی جالبی بود و جای تامل داشت ..
اما من نتونستم هیچوقت عکس خودم رو تو اینستا یا جای دیگه ای تو دنیای مجازی بذارم !!
دلیلشم خودم نمیدونم به طور واضح!! واقعا نمیدونم این حسی که مانع از گذاشتن عکس شخص خودم میشه از چی نشأت میگیره ..
همچنین عکسای کافه و خوراکی و غذا و اینام نمیتونم بذارم ! :)))

راستی؛ این نیلوفری که گفتید تو پستتون؛ کدوم نیلوفره؟؟ :)) 
پاسخ:
ممنون :) حوصلۀ وبلاگها هنوز از اینستاگرام و تلگرام و اینا بیشتره به نظرم. البته شما که لطف داری اون ور هم بودی اول می خوندی حتماً :) :) :)
خب یه اضطرابه به نظرم که توی اکثر بچه هایی که حجب و حیا دارن هست. اما به نظرم اضطراب بی منطقیه. یک بار دوست دارم در این مورد بنویسم. انشالله اون موقع بحث کنیم. ولی روش فکر کنید که چرا از این کار ابا دارید. فعلاً فکر کن حالا :)
خب خدا رو شکر، میگن غذا قبل از این که وارد معده شه جدیداً وارد اینستاگرام میشه :)) شما از اون دسته نباشید احسنت!

ای جانم... چه فرقی داره؟ نیلوفرها همه با احساس و ماهن :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">