سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

سطر بیست و سوم رمضان 95

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۹ ب.ظ

بسم الله

وَاصْبِرْ‌ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ

و به مصیبتی که بر تو می‌رسد، صبر کن.

لقمان / 17

***

اگر فرض محال، می‌توانستم آرزو داشته باشم که به‌جای یکی از پیغمبران باشم، دوست داشتم جای موسی باشم. اما اگر می‌خواستند بار «ایوب» بودن را بر شانه‌هایم بگذارند، قطعاً آدمِ معمولیِ خطاکار و توبه‌کار بودن را، ترجیح می‌دادم.

آدم عجول و کم‌طاقتی نیستم، اما صبوری کردن برایم سخت‌ترین امتحان خداست و بارها آزموده شده‌ام و گمانم فقط منطق انسانی ماست که «آزموده را آزمودن خطاست» را قبول می‌کند و خدا می‌خواهد هزار بار امتحانت کند و بار هزار و یکم هم، صبور ببیندت...

صبر وادی سختی است. چند روز پیش که برای چندمین بار فیلم «شیار 143» را می‌دیدم، یک جملۀ ظاهراً معمولی مریلا زارعی من را یاد خودم انداخت، دقیق؛ محتوایش این بود که می‌ترسید، می‌ترسید حرفی بزند و کاری کند که نباید، و خدا حسینش را برنگرداند. این ترس روزهای صبوری من بوده و هست. نکند ...

این که وقتی قرار است «صبر» کنی، باید «صبر» کنی. نه تحمل، نه روزگذرانی، نه نق نق و غرغر. صبر یعنی روزی هزار بار پتکی توی سرت بخورد و گیج نشوی، یعنی زهرمار زیر زبانت باشد و لبخند بزنی، یعنی وقتی پر از افکار پریشانی، دست‌هایت را می‌گذاری توی دست‌های خدا و می‌گویی «من کاری نمی‌کنم. ببینم تو چه می‌کنی.» و لبخندت را تقدیم چشم‌هایش کنی. چه بشنوی و چه نه، خدا همان لحظه می‌گوید: «با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت... / حافظ»

صبر، یقین دارد. اعتماد دارد. ایمان دارد. باور دارد. حالِ خوب دارد. لبخند دارد. صورت ماه دارد.

اگر داری از درد به خودت می‌پیچی و دنیای دور و برت را هم با خودت می‌پیچانی، صبوری نمی‌کنی. داری فقط درد می‌کشی. دندان رو جگر نمی‌گذاری، فریاد می‌کشی.

صبوری تلخ است... خیلی تلخ است... خیلی...؛ اما میوه‌اش شیرین است. صبر کن.
 

فانوس
 
بازنشر سطر چهارم رمضان 94
 
۹۵/۰۴/۰۹
الـ ه ـام 8

رمضان

سطرهای سفید

نظرات  (۶)

:)
خوبه که بازمینویسی...
پاسخ:
چه خوبه که باز میای :)
هنگامی که موسی به آن آتش نزدیک شد، از جانب وادی ایمن، در آن سرزمین مبارک، از میان یک درخت ندایی رسید که: ای موسی! منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.هنگامی که موسی عهد خدمت خود را به پایان رساند و با خانواده خود از حضور شعیب رو به دیار خویش کرد، آتشی از جانب طور دید. به خانواده خود گفت: شما در اینجا درنگ کنید که من آتشی از دور دیدم. می روم تا شاید از آن خبری بیاورم یا برای گرم شدن شما شعله ای برگیرم.

قصص/30-29

 

*********************************************

تو خوبی و حرف زدن با تو خوب است. چقدر با تو حرف زدن را دوست دارم. اما این رسمش نیست؛ اینکه فقط من حرف بزنم. نمی دانی چقدر دلم می خواست تو هم با من چیزی بگویی.

ببین، من چقدر پر چانه ام؛ چقدر درد دل دارم. دلم لک زده برای اینکه یک روز، یک کلمه، فقط یک کلمه جوابم را بدهی. بعضی وقت ها اصلاً،  نا امید می شوم و می گویم: این دوستی چه فایده ای دارد؟ این دوستی خیلی یک طرفه است؛ اما ...

خوش به حال حضرت موسی؛ چون تو با او حرف زده ای. چقدر من این سوره قصص را دوست دارم. چقدر داستان حضرت موسی را دوست دارم. چقدر این درخت نورانی را دوست دارم. درختی که گفت: منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.

و آن وقت خدا معجزه های موسی را به خود موسی نشان داد.


دایا! کاشکی با من حرف می زدی.
به حضرت موسی حسودیم می شود؛ به حضرت موسی که هم صحبت تو شد.

...

عرفان نظر آهاری

پاسخ:
چه کامنت خوبی بود این، دختر...
من هم دوست داشتم جای حضرت موسی بودم! :)))
آخه مثل اینکه خدا خیلی دوست داشته حرف زدن باهاش رو! همیشه فکر میکنم مگه چه جور حرف میزده آخه. و چه باحال که خدا انقدر دسش داشته...
__
صبر، یقین دارد. اعتماد دارد. ایمان دارد. باور دارد. حالِ خوب دارد. لبخند دارد. صورت ماه دارد.

صورتت "ماه" الهام :*
پاسخ:
اوهوم... خوش به حالش واقعاً...

عزیز دلم ^_^
۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۶ دانشجو ،،،
سلام علیکممممممم
من اگه بودممممم....دوست داشتمممم جای حضرت سلیمان باشم....به به....چ خوشی میگذشت.....
پاسخ:
به به! سلام :)
اون که بهله چه خوشی میگذشت واقعاً :))))))
۱۰ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۶ آب‌گینه موسوی
حرفِ دلِ من و بابا جان!
البتّه که امرِ الهی مطاع است...
پاسخ:
صبرت قبولش باشه الهی...
۱۰ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۳ آب‌گینه موسوی
بمو واجی صبوری کن، صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد...
پاسخ:
خاکی بر سرم کرد............

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">