سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

درخت در پاییز هم درخت می ماند

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ

زندگی بدون روزهای بد نمی شود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم. اما روزهای بد، همچون برگهای پاییزی، باور کن، که شتابان فرومی ریزند و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شکنند و درخت استوار و مقاوم برجای میماند.
عزیز من، برگهای پاییزی بی شک به تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

/ چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی
- نامه بیست و سوم

 

 

پاییز

 

 

#از_من_به_من

۹۵/۰۹/۲۲
الـ ه ـام 8

پاییز

نظرات  (۸)

اینجانب یک مرگ مغزی هستم ....منتظر پست های بعدی
عزیز من، برگهای پاییزی بی شک به تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

خیلی زیبا و اثر گذار بود
تمام نوشته های ابراهیمی همینطورند
پاسخ:
خیلی... دقیقاً...

راستی هماجان، همیشه می خونمت، مجال گفتن نبود در وبت، گفتم اینجا بگم دوست داشتنی می نویسی :)
۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۴:۲۳ زهرا رضاپور
اصن هر چی میکشیم از این پاییزه

دوسش ندارم الهام :(
پاسخ:
بیچاره پاییز که تو دوستش نداری زهرا...
خیلی بیچاره...

من ولی پاییز رو دوست دارم
تو رو بیشتر
:*

چرا پاییز کوتاه نیست؟ :(

لااقل باید پاییز و زمستون سر هم یه فصل بودن :)

پاسخ:
به نظرم خیلی کوتاه... نیگا... تموم شد... هعی...
۲۳ آذر ۹۵ ، ۰۰:۱۳ خون بهای عشق
چه هشتگی !
۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۵ مجتبی ب.س.س
دیر به دیر می آیید ، اما دست پر 
حظ بردم 
سپاس
پاسخ:
سپاس از شما
۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۴ غـ ـزالــ
از من به من....

عزیز غمگین من...

پاییز من...عزیز غم انگیز برگ ریز...

حالا تکلیف چشم های عسلی غمگین بی حوصله ای که امروز نفهمیدمشون چی میشه؟
پاسخ:
تکلیفشون روشن شد مهربونم ;)
پاییز مریضی مهلکی که فقط مبتلایان میدانند، که چیست!؟
فصل ها مراتب عاشقی اند در بهار به آغوش میکشیم شکوفه های کوچک لبخند را و در تابستان عشق با آغوش آتشینش ما را داغ میکند و می سوزاند...آتش میزند!!!
و پاییز خش خش برگ های اشک آلود افتاده از چشم هایمان را به نظاره می نشینیم و سیلی خزان تلخ جدایی ها خبر از سوز زمستان میدهد...
و زمستان ظرفیتش بالاست سرد و تلخ و کسل آلود...
یا باید بعد از او بمیری و یا یاد بگیری کمر راست کنی صبر کنی و بهار را به انتظار بنشینی...
چه بگویم مرگ مغزی شده ام دیگر  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">