سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حافظ» ثبت شده است

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

 

اتصال

۲ نظر ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۴
الـ ه ـام 8

چندسالی هست، آن‌قدر بزرگ شده‌ام که به شب چله می‌گویم «شب یلدا». این سال‌ها هیچ‌وقت این شب را دل‌درد نگرفته‌ام و چشم‌هایم با دیدن خوراکی‌های جورواجور، برق نزده است. سال‌هاست برای این‌که بابا دستم را بگیرد و به شیرینی‌فروشی‌ها و خواروبارفروشی‌های شهر ببرد و دست‌هایمان پر از پاکت‌های هیجان‌انگیز شود، روزشماری نمی‌کنم. این سال‌ها دیگر مادر تذکر نمی‌دهد «رو هم رو هم نخور حالت بد میشه» و پدر نمی‌گوید «شب چله‌شونه بذار بخورن طوری نمیشه.»


در عوض این سال‌ها شب یلدا که می‌شود، من از همیشه به دیوان حافظم نزدیک‌ترم. حواسم هست که برای چندنفری باید فال بگیرم و به چندنفری بگویم برایم فال بگیرند. این سال‌ها شبِ یلدا همیشه دلگیر بوده است... انگار این دقیقۀ اضافی، چیزی را می‌طلبد که نیست... انگار هرکار می‌کنی، حقِ این دقیقۀ اضافی را، آن‌طور که باید ادا نکرده‌ای... این یک دقیقه بدجوری خالی مانده... بین تمام سال‌های عمر... این یک‌دقیقه‌های یلدا، یک حفرۀ خالیِ بلاتکلیف‌اند.

 

انار

۳ نظر ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۴
الـ ه ـام 8

بسم الله

وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ

و این [سخن یکتاپرستى‌] را در نسل او سخنى ماندگار قرار داد.

زخرف / 28

***

خرمشاهی در مقدمۀ حافظ‌ نامه‌اش می‌نویسد حافظ تمامی گوشه‌های نزیستۀ زندگی را زیسته است و به همین خاطر است که تمام اقشار جامعه شعر او را وصف‌الحال خود می‌دانند.

همۀ ما وقتی حال کسی، اتفاقی، حرفی و رفتاری را خوب درک می‌کنیم و نسبت به آن معرفت داریم، که خودمان تجربه‌اش کرده باشیم.

گاهی خیلی خوب می‌شد که آدم همۀ گوشه‌های نزیستۀ زندگی را می‌زیست، تا لااقل به «کتاب زندگی» قدری که باید عارف باشد.

مدتی داشتم فکر می‌کردم اگر بچه‌هایم در یک کشور غیرمسلمان بزرگ شوند چه؟ اگر، اگر، اگر من بتوانم بچه‌هایم را مسلمانِ شیعه بزرگ کنم، بچه‌های من می‌توانند همین تربیت را برای بچه‌هایشان پیاده کنند؟ اگر بچه‌های بچه‌های بچه‌های من مسلمان نمانند چه؟ اگر کسی از نسل من گمراه شود چه؟ اگر...

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم این آیه چشمِ دلم را بگیرد؛ اما وقتی آن گوشۀ زندگی را که «ترس از گمراهی کسی از نسل من» را داشت زندگی کردم، دیدم خدا چه نعمت بزرگی به ابراهیم داده. تا همیشۀ همیشه نسل تو یکتاپرستند. کارنامه‌ات سپید سپید... خیالت راحتِ راحت...

باز باید در قنوت‌هایم بخوانم «رب اجعلنی مقیم اصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء» را...

برای عاقبت به‌خیری کسانی که هنوز نیستند ولی از ما هستند، دعا کنیم.

 

مادر

۵ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۵
الـ ه ـام 8