سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعا» ثبت شده است

 

هربار مشهد می‌روم، سعی می‌کنم برای همه دعا کنم.

برای این کار، گاهی پیامک‌ها و تماس‌های دیگران کمک‌کننده است، گاهی لیست دفترچه تلفن گوشی و...

اما من روش دیگری دارم؛

این‌طور وقت‌ها فکرم را باز می‌کنم و می‌گذارم چهره‌ها و اسم‌ها به ذهنم هجوم بیاورند و دانه دانه دعایشان می‌کنم.  نتیجۀ جالبی دارد. چون بعد از آدم‌های خیلی نزدیک و بعد هم نیمه‌نزدیک، آدم‌هایی به ذهنت می‌رسد که اصلاً دوستشان نداری، درواقع ازشان بدت می‌آید، حتی به خودت قول داده‌ای که حلالشان نکنی... این آدم‌های دوست‌نداشتنی یک‌هو به ذهنت می‌آیند و... تو یک لحظه مکث می‌کنی. مکث می‌کنی و با امام در رودربایستی می‌افتی؛ می‌دانی هرکه را به ذهنت آمده، باید دعا کنی... پا می‌گذاری روی خودت... روی لجبازی‌های قدیم، دعواها، دلشکستگی‌ها و دلخوری‌ها.... . نفسی می‌کشی و اسمش را می‌آوری؛ اول با تردید و بعد با اطمینان. باید دعایش کنی، اول برای خاطر خودت و بعد شاید برای خاطر او هم.

تمام سفر یک طرف... این دعاها یک طرف دیگر...

 

(از وقتی از مشهد برگشته‌ام، دست و دلم برای نوشتن از مشهد نمی‌رود؛ برعکس وقتی‌که آنجا بودم...)

 

حرم امام رضا

۱۰ نظر ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۹
الـ ه ـام 8
بسم الله
مَّا یَفْتَحِ اللَّـهُ لِلنَّاسِ مِن رَّ‌حْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْ‌سِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
هر رحمتی که خداوند در حق مردم گشاده سازد، بازدارنده‌ای ندارد، و هر آنچه فروبندد، گشاینده‌ای جز او ندارد، و او پیروزمند فرزانه است‌.
فاطر / 2
***
رمضان دو سال پیش، خدایِ رمضانی‌ام را بیش از هر صفتش، رحیم دیدم. هرچه بیشتر به آیه‌ها فکر می‌کردم، مهربانی‌اش برایم پررنگ‌تر می‌‌شد. انگار در تمام آیه‌ها داد می‌زد که فقط منتظر یک بهانه است تا ببخشد، تا عطا کند، تا بلا بگرداند، تا در آغوش بکشد، تا لبخند بزند...
امسال ِ رمضان، آیه‌ها همه برایم حکم «قادر»بودنش را دارند. به هرطرفشان نگاه می‌کنم می‌بینم یک خدایی هست که «هر» کار بخواهد و باید می‌تواند انجام بدهد. خدایی که وقتی می‌خواهد به کسی خیری برساند، تمام عالم و آدم هم که جمع شوند، نمی‌توانند مانع شوند، و وقتی می‌خواهد به کسی خیری نرسد، تمام عالم و آدم هم که جمع شوند، نمی‌توانند خیری به او برسانند.
اما ترکیب این دو، خیلی ترکیب خارق‌العاده‌ای است. خدای رحیمی که قادر است. خدای قادری که رحیم است...
چهار سال کارشناسی را زحمت کشیده بودم تا بتوانم شاگرد اول شوم. اما درست موقعی که باید اسمم را برای سهمیۀ استعداد درخشان رد می‌کردم، فراموش کردم و فرصت فوت شد. وقتی فهمیدم که دو سه هفته‌ای از زمان مقرر گذشته بود. به دانشگاه رفتم و بخش آموزش و استعداد درخشان و ... را زیر و رو کردم. ظاهراً کسی برایش مهم نبود. فقط این مهم بود که من موقعی که باید کاری را که باید انجام نداده‌ام. تمام کانکتهای گوشی از من آن روز التماس دعا که نه، لابه و زاری برای دعا دریافت کردند و خودم طوری متوسل شده بودم که مثلش را کمتر یاد دارم. همه چیز را از دست رفته می‌دیدم. دانشگاه مورد علاقه‌ام... شاگرد اولی‌ام... چهار سال زحمت... امید و آرزوی خانواده‌ام... .آن روز اما یک نفر به من گفت که به سازمان سنجش زنگ بزنم و وقتی زنگ زدم، آقایی گفت همین حالا به دانشگاه بگو اسم و مدارکت را فکس کند. موظف هستند و تأخیرش به ما مربوط است نه دانشگاه. حالا من دارم روی پایان‌نامه‌ام در دانشگاهی که دوست داشتم کار می‌کنم.
آن روز به من به اندازۀ یک سال گذشت. اما به چشم خودم دیدم، گاهی خدا می‌خواهد تو تمامِ توانت را بگذاری تا به چیزی که باید برسی و وقتی می‌بینی تمام عالم و آدم نمی‌خواهند به آن برسی، نباید دست بکشی، بلکه باید دو دستی آن را بچسبی و فقط خدا را در خواسته‌ات مؤثر بدانی. اگر من به‌جای آن 4 ساعت، همان چنددقیقۀ اول در دانشگاه می‌ماندم و بعد ناامید و دست از پا درازتر برمی‌گشتم، الآن همه چیز شکل دیگری داشت. حتماً بعد هم با خودم می‌گفتم خدا نخواست. اما خدا خواست، خدا خواست و هرقدر دیگران نخواستند، اثری نکرد.
این روزها هم، همه‌اش امیدوارم به قادریِ خدای رحیمم. امیدوارم خدا بخواهد که من به چیزی که عالم و آدم نمی‌خواهند به آن برسم، برسم.
 
سیب سرخ
۳ نظر ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
الـ ه ـام 8

بسم الله

سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ‌

]این شب‌[ تا دمیدن سپیده‌دم آکنده از سلامت] و امن و امان‌[ است‌.

قدر / 5

***

شب سرنوشت‌ساز زندگی همه‌مان... اگر باور کنیم که خدا سرنوشتمان را در این شب رقم می‌زند، دیگر خواب به چشممان می‌آید؟ یا می‌رویم التماسش می‌کنیم بهترین را برایمان بنویسد؟

فقط شانس آورده‌ایم که این شب سرنوشت‌ساز، هرسال تکرار می‌شود. یعنی هرسال شانس این را داری که سرنوشت بهتری از خدا بخواهی.

گمانم خدا، وقتی می‌خواهد سرنوشت آدم‌ها را در شب قدر رقم بزند، به ظرف هرکسی نگاه می‌کند؛ بعضی‌ها پیالۀ کوچکی دستشان گرفته‌اند و بعضی دیگر، دیگ و مجمع ردیف کرده‌اند. بعضی‌های دیگر هم هستند که... دلهایشان را باز کرده‌اند در انتظار تقدیر خدا و، چه ظرفی گنجایشش بیشتر از ذات آدمی؟

همدیگر را دعا کنیم... مخصوصاً آن‌ها که شاد نیستند را... من برای همۀ عزیزانم امشب، شادی می‌خواهم. از خدا می‌خواهم به هرطریقی که مصلحتشان است، خدا برایشان شادی رقم بزند.

 

شمعدونی

 

حافظانه:

تو که در خواب بوده‌ای همه شب

چه نصیبت ز بلبل سحرست؟

۲ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۸
الـ ه ـام 8

چند روز پیش برای زیارت نیابتی در سایت رضوی ثبت نام کردم.  امروز صبح که ایمیلم را چک می‌کردم، دیدم شب نیمه‌شعبان و شاید هم روزش، زیارتم را انجام داده‌اند...

 

زیارت نیابی

 

یک ساعت بعد، پیامک دوستم رسید که «سلام، عید شما مبارک. از روبروی ضریح امام رضا نایب‌الزیاره‌تونم. »

***

امامِ هشتمم

من به این نگاه‌ها دلخوشم

دل – خوش.

۲ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱
الـ ه ـام 8