سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

رنگ خدا

 

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

۶ نظر ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۶
الـ ه ـام 8

سطر 28
 

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

 

۳ نظر ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۵
الـ ه ـام 8

خدای نزدیک

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

 
۵ نظر ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۵
الـ ه ـام 8

خدای ماه

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

 
۳ نظر ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۲
الـ ه ـام 8

پرتگاه

 

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.


 
۰ نظر ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۷
الـ ه ـام 8

مهاجر

برای دریافت اندازۀ واقعی تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

۲ نظر ۱۰ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۸
الـ ه ـام 8

بسم الله

وَاصْبِرْ‌ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ

و به مصیبتی که بر تو می‌رسد، صبر کن.

لقمان / 17

***

اگر فرض محال، می‌توانستم آرزو داشته باشم که به‌جای یکی از پیغمبران باشم، دوست داشتم جای موسی باشم. اما اگر می‌خواستند بار «ایوب» بودن را بر شانه‌هایم بگذارند، قطعاً آدمِ معمولیِ خطاکار و توبه‌کار بودن را، ترجیح می‌دادم.

آدم عجول و کم‌طاقتی نیستم، اما صبوری کردن برایم سخت‌ترین امتحان خداست و بارها آزموده شده‌ام و گمانم فقط منطق انسانی ماست که «آزموده را آزمودن خطاست» را قبول می‌کند و خدا می‌خواهد هزار بار امتحانت کند و بار هزار و یکم هم، صبور ببیندت...

صبر وادی سختی است. چند روز پیش که برای چندمین بار فیلم «شیار 143» را می‌دیدم، یک جملۀ ظاهراً معمولی مریلا زارعی من را یاد خودم انداخت، دقیق؛ محتوایش این بود که می‌ترسید، می‌ترسید حرفی بزند و کاری کند که نباید، و خدا حسینش را برنگرداند. این ترس روزهای صبوری من بوده و هست. نکند ...

این که وقتی قرار است «صبر» کنی، باید «صبر» کنی. نه تحمل، نه روزگذرانی، نه نق نق و غرغر. صبر یعنی روزی هزار بار پتکی توی سرت بخورد و گیج نشوی، یعنی زهرمار زیر زبانت باشد و لبخند بزنی، یعنی وقتی پر از افکار پریشانی، دست‌هایت را می‌گذاری توی دست‌های خدا و می‌گویی «من کاری نمی‌کنم. ببینم تو چه می‌کنی.» و لبخندت را تقدیم چشم‌هایش کنی. چه بشنوی و چه نه، خدا همان لحظه می‌گوید: «با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت... / حافظ»

صبر، یقین دارد. اعتماد دارد. ایمان دارد. باور دارد. حالِ خوب دارد. لبخند دارد. صورت ماه دارد.

اگر داری از درد به خودت می‌پیچی و دنیای دور و برت را هم با خودت می‌پیچانی، صبوری نمی‌کنی. داری فقط درد می‌کشی. دندان رو جگر نمی‌گذاری، فریاد می‌کشی.

صبوری تلخ است... خیلی تلخ است... خیلی...؛ اما میوه‌اش شیرین است. صبر کن.
 

فانوس
 
بازنشر سطر چهارم رمضان 94
 
۶ نظر ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۹
الـ ه ـام 8

بسم الله الرحمن الرحیم

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقّ‏ِ ... ؟

آیا برای کسانی که ایمان آورده اند، وقت آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده ( قرآن ) نرم و خاشع گردد... ؟ (سورۀ مبارکه ی حدید - بخشی از آیۀ ۱۶)

***

از سوال های خدا میترسم ... ته دلم را می لرزانند.

اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری ؟

اَلَم یَانِ لِلَّذینَ آمَنُوا ...

بِاَیُّ ذَنب قُتِلَت ؟

فَبِاَیِّ آلاءِ رَبُّکُما تُکَذُّبان ؟

خودت میدانی که خودش جواب سوالهایش را می داند . پس نمی پرسد که بداند؛ می پرسد که بدانی ... که آیا هنگام آن نرسیده است که...؟ خودت هم می دانی؛ خیلی وقت است هنگامش رسیده است. اصلا راستش را بخواهی خیلی هم دیر شده است.  از وقتش هم گذشته است! آن  همه سال پیش خدا گفت آیا وقت آن نرسیده است... ؟ و هنوز می پرسد، و هنوز وقتش نرسیده است ... که خشوع، که تواضع، که بندگی، که ایمان ... که ایمان ... .

گاهی فکر می کنم باید از اول شهادتین را بگویم و ایمان بیاورم ... "ایمان" بیاورم ...اما میبینم پیامبری باید که از درونم برخیزد و من به او ایمانِ دوباره بیاورم، و جای خالی این پیامبر، این ایمان، این باور در سینه ام درد می کند.

 

گل

بازنشر سطر دهم رمضان 89

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۱
الـ ه ـام 8

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ

حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ

 

و هر که از یاد خدا ( و حکم قرآن ) رخ بتابد، شیطانی را بر او برانگیزیم تا یار و همنشین دایم وی باشد.

( و چنین کس سرگرم دنیا شود ) تا وقتی که به سوی ما باز آید آن گاه با نهایت حسرت گوید: ای کاش میان من و تو ( ای شیطان ) فاصله ای به دوری مشرق و مغرب بود که تو بسیار همنشین و یار بد اندیشی بر من بودی. (زخرف – 36 و 38)

***

تو، هرچه ما بخواهیم بهمان می دهی. خودت را یا شیطان را.

شیطان کوچکتر از آن است که نقطه ی مقابل تو قرار بگیرد، مخلوقت است و آفریده ی خودت. اما، بزرگی از «نافرمانی» توست، نه از شیطان. (و کارهای بزرگ همیشه از ما برمی آید...)

اگر کسی از یادت رویگردان شود، رهایش نمی کنی تا در قیامت به اعمالش برسی. بلکه شیطانی را مصاحبش می کنی که تا... همان روز، به اشتباه هایش اضافه کند و جهنمی ترش.

بعضی جمله ها در قرآن هست که اگر دست نجنبانم، گفته ی روزهای نیامده ام می شوند و انگار یک عمر در تقدیر حرفهایم بوده اند. مثل همین جمله. می بینم که من، حسرت زده، رو کرده ام به شیطان، خوشحال،  و می گویم کاش بینمان فاصله ی مشرق تا مغرب بود.

و بیشتر از همه آیات  125 و 126 طه. روزی که دیگر نمی بینم. حتی شیطان را...

گاهی دلم میخواهد هول و ولای قیامت را در ذهنم بازسازی کنم. و تصور کنم «چطور» می شود پدرم یا مادرم با حیرت بدوند و مرا فراموش کنند؟ کوههای زده شده و صوراسرافیل و ... اما چیزی که در ذهنم تداعی می شود، وحشتش از تخیلی ترین فیلمهایی که دیده ام تجاوز نمی کند. اما همین که این آیه ها را می خوانم، مثل یک خاطره در ذهنم نقش می بندند.  می دانم که می شود که نشوند. می شود که نیایند. شدنش هم دست من است که نباید بگذارم. اما باز هم -متاسفانه- خوف من بیشتر از رجایم است و احتمال این "شدن" را بیشتر می دهم...

اما خیلی آیه ی قشنگی است... از آن آیه هایی که یادم می آورد قرآن اگر به هر زبانی به جز عربی نازل میشد، حیف بود. زیبایی شدید الحن «نُقَیِّض» و آهنگ ناچاری «فَهُوَ قَرین» که انگار فرود می آید، و تکرار «قَرین» در انتهای آیه ها، وقتی  در آیه ی دوم قضاوت شده است (بئس القرین) ، لطفی که در «جائنا» هست و هرگز  در « به سوی ما باز آید » نیست ... ، دیوانه ام می کنند.

 

اما انگار حرف تو یکیست:

اگر با من باشی، به عرش اعلایت می برم،

و اگر از من روی برتابی، به درک سفلایت.

خودت انتخاب کن.

 

حرفت قبول. فقط

کاش به همین سادگی بود. گاهی خیلی سخت می شود. خیلی. خودت هم می دانی... کمک کن و دست شیطان را از دلم، دورتر از فاصله ی مشرق تا مغرب کن... به اندازه ی بالهای جبرائیل، مرا از شیطان دور کن.

 

گل

 

بازنشر سطر هشتم رمضان 91

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۰
الـ ه ـام 8

بسم الله الرحمن الرحیم

وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ .

و [نیز] بر آن سه تن که بر جاى مانده بودند، [و قبول توبه آنان به تعویق افتاد] تا آنجا که زمین با همه فراخى‏اش بر آنان تنگ گردید ، و از خود به تنگ آمدند و دانستند که پناهى از خدا جز به سوى او نیست. پس [خدا] به آنان [توفیق‏] توبه داد، تا توبه کنند . بى تردید خدا همان توبه‏پذیر مهربان است.  (توبه – 118 )

***

این آیه ، آیه ی دلتنگی است ... مثل تو ... همان وقت هایی که زیر آسمان چادرت حسرت دست های او را می باری ... و نگاهش را روی قطره قطره ی باران های موسمی ات حس می کنی . وقتی زمین با همه ی وسعتش گوشه ای برای کز کردن تو ندارد ... یک گوشه که پل بزنی تا آغوش خدا ... انگار پایه های این طرف سست است ... و روی اشک معلق ... رویت هم که نمی شود حرف بزنی . خیلی هم که با خودت کلنجار بروی و دو سه جمله بگویی ... یک دفعه به خودت می آیی و می گویی ... اصلا الان به من گوش می دهی ؟ به من ... من که این قدر اذیتت ... که این قدر دلت را ... که این قدر ... خ ر ا ب م ... گوش می دهی ...

حالا از آن موقعی که آخرین آیه ی نور به زمین رسید هزار و اندی سال گذشته ... و ما اگر برای گناهان کوچک و بزرگمان توبه می کنیم منتظر نیستیم آیه ای نازل شود و بفهمیم بخشیده شده ایم یا نه . پیامبر نیست که برویم معذرت خواهی ... اماممان را هم که غایب کرده ایم ... اما ... همان موقعی که داری می باری ، همان موقعی که چرخیدن زمین را زیر پایت حس می کنی ، همان موقع که شک داری همین گوشه ای که نشسته ای سهم تو از این دنیا هست یا نه ، همان موقعی که خجالت می کشی صدایش بزنی حتی و فقط با اشک هایت حرف می زنی ، همان موقع که فکر می کنی دیگر هیچ وقت آرام نخواهی شد ... درست همان موقع ... آیه ی آرامش به دلت نازل می شود . و تو تفسیرش را می دانی ... انه هو الغفور الرحیم ، و تو تفسیرش را ... . ربنا انک رئوف رحیم ، و تو تفسیرش ... الرحمن الرحیم ،‌ و تو  ...  ... ... می دانی ... که بخشیده است .

 

پنجره

بازنشر سطر چهارم رمضان 90

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۴
الـ ه ـام 8