خیلی وقتها به این فکر کردهام که در اینستاگرام چه میگذرد و من در این میانه چه میکنم.
فلسفۀ اینستاگرام، یک آلبوم عکاسی است.
خب من عکاس نیستم، اما از ثبت لحظهها از زاویۀ دید خودم لذت میبرم؛ بهخصوص اینکه آن لحظه برای من آنی داشته که برای دیگری شاید نه و شاید به آن کیفیت نه.
اما من هرروز چند عکس از آشنایان و غریبهها میبینیم که یا در رستوران و کافه نشستهاند، یا در کوه و کمرند، یا در حال پایین آمدن از سن فلان جشنواره بعد از گرفتن فلان جایزه...؟ علاقهای به دیدن این عکسها دارم؟ چرا سالهاست برای بیرون آوردن آلبوم عکسهای قدیمیمان از کمد – که خیلی دلتنگشان هستم – وقت ندارم، اما هرروز برای دیدن عکسهای دیگران وقت میگذارم؟
باز میگویم که هرکس صفحهاش برایش حکم یک آلبوم شخصی را دارد که در معرض دید گذاشته، تو میتوانی ببینی و میتوانی نه. فکر میکنم پس چه چیزی اذیتم میکند؟
من واقعاً از اینکه میبینم زهرا به آرامی و شادی دارد زندگی میکند، خوشحال میشوم. منتظرِ هر عکسش هستم که در یک لحظه از زندگیِ خوبش شریک شوم، بهخصوص عکسهای پنجرهایَش. یا وقتی هاجر روایتش از زندگی با رضا را عکس و واژه میکند، کیف میکنم. یا زهرای بشری که در پی هر عکسش انتظار یک زلزله در دلم را دارم و با اضطرابی سرخوشانه عکسهایش را باز میکنم هربار. یا نیلوفرم که زیستِ شاعرانهاش را میپرستم که در عکس و نوشتههایش بارز است.
پس از چیزی اذیتم... ؟ اینطور نیست که همان فسلفه، اینستاگرام را به یک شوی دستهجمعی تبدیل نکرده؟ شوی لباس، شوی غذا، شوی سفر، شوی رابطهها حتی!
هربار با دوستی به کافهای میروم یا با خانواده به مسافرت میروم و عکس میگیرم، هربار که دلم ویرش میگیرد در صفحهام منتشرشان کنم، حس میکنم دارم از یک رفتار دستهجمعی اطاعت میکنم و جلوی خودم را میگیرم. از انتشار عکسِ خودم ابایی ندارم؛ نه مثل بعضی دوستان عکسهایم را تار میکنم موقع انتشار و نه نصفهونیمهاش میکنم. پس از انتشار عکسم بیم ندارم. اما ترس از این پیِ رفتارِ جمعی رفتن که نمیفهممشان، به جایی رسیده که حتی از انتشار عکسِ یک صفحه از کتابی که دارم میخوانم و دلم پر میزند لذتش را با دیگران شریک شوم، پرهیز میکنم... کار حتی به شوی فرهیختگی هم رسیده است...
نمیگویم هر عکسی که در این صفحه گذاشتهام، فلسفهای پشتش است و میتوانم از آن دفاع کنم. کاش اینطور بود، اما نه، قطعاً از گذاشتن بعضیشان پشیمانم و – اگرچه کمتر از انگشتان یک دست – ولی اشتباههایم را حفظ میکنم و یادآوری به خودم.
پس قبل از هرچیز این «شو» دارد در اینستاگرام من را به همهچیز مردد میکند.
اما دوم...
یک بار دیگر برمیگردم به فسلفۀ اینستاگرام؛ یک اپلیکیشن برای «عکس»ها...
اما تعداد زیادی از عکسهایی که هرروز میبینم، آپلود شدهاند، فقط برای خاطر کپشن. یعنی اصل، عکس نیست، حرف زیر آن است. این حرفم بههیچوجه به معنی بیاهمیتی کپشن نیست، یک مدعیِ رفاقتِ واژهها هرگز همچنین حرفی نمیزند! اوجِ منظورم برای مثال آن عکس صفحۀ نوتِ گوشی است که نوشته شده است «لطفاً کپشن را بخوانید.»!
حقیقت این است که من جز کپشن دوستانم، هیچ کپشن بلندی را نمیخوانم. چه صفحۀ علما و عرفا باشد، چه صفحۀ سیاسیون، چه صفحۀ فرهیختگان.
رفتارهای آدم همیشه بر سر مرزند و از آن جمله همین است که در اینستاگرام همه در حال توصیه کردن چیزی به دیگری هستند. یعنی همه خودشان را در این مناسبت دیدهاند که از بقیه بخواهند انسان باشند، شهروند خوبی باشند، کتابخوان باشند، بافرهنگ باشند، نمازِ اولِ وقتخوان باشند و غیره... این طرف مرز این است که من چیز خوبی بلدم و به تو یاد میدهم، اما آن طرف مرز، گندِ چیزی را درآوردن است! اینکه من هرروز موقع چک کردن اینستاگرامم بهجای حظ بردن از تصاویری که آنات خاصی را ثبت کردهاند و چندکلمه در توصیفشان به ظرافت ثبت شده، بجای پیوند تصویر و واژه، شاهد این هستم که همه میخواهند به من چیزهای خوب یاد بدهند! از در و دیوار حدیث میریزد و معرفی کتاب و دستورهای خانگی. «ارزشِ ارزشها از بین میرود در چشم آدم از بس که دم دست شدهاند...»
خیلی وقتها خودم هم خواستهام حرفی بزنم؛ پس دنبال عکسی گشتهام که فقط بگذارم و حرفی که بر دلم مانده را بنویسم زیرش؛ اکثراً جلوی خودم را گرفتهام و گاهی هم نتوانستهام...
البته در این میان، از کسانی که عکسهایی که متعلق به خودشان نیست را آپلود میکنند و حرفی پایینش مینویسند، خواستم بگذرم و دیدم نمیتوانم! اگر آن شخص عکس موزاییک شکستۀ حیاطشان را منتشر کند، بهتر از آن است که عکس یک نفر دیگر را بگذارد. نظر من است خب : )
پس بنای من در این اینستاگرام بر این است که عکس+ واژه. عکسی که نه شو باشد و نه دنبال آموزش به دیگران باشد.
میدانم کمتر از 5 نفر این متن را تا انتها خواندهاند. اما باید تکلیف خودم را روشن میکردم، شاید بقیه هم میخواستند تکلیفم را بدانند و علت لایک نشدن عکسهایشان را.
*که فکر کردم در وبلاگ هم جایش نباید خالی باشد :)