انا العبد الضعیف عملا، الجسیم املا، خرجت من یدی اسباب المواصلات الا ما وصله رحمتک ...
نمیتوانستم این صفحۀ بینوا را که نیمِ ساعت بود مقابلم چشمانتظار مانده بود، سفید بگذارم... حمدِ خدا که روزیاش رسید:
«تو»
خدایا، ای صاحب پادشاهی باقی به جاودانگی و دوام.
و صاحب سلطنتی که بی سپاهیان توانمند است
و شکوه و عزتی که با روزگاران پایدار است
سلطنتت چنان چیرگی دارد که آغاز و انجامش را حدی نیست
و پادشاهی ات را بلندایی است که چیزها پیش از رسیدن به آن تباه شوند.
والاترین وصف وصافان، برای پایین ترین مرتبه ی بلندایی ات نارساست .
در مسیر معرفتت، صفت ها راه گم کرده اند، و نعت ها گسیخته اند و خیال های دقیق و ظریف در پیشگاهت به حیرت افتاده اند.
آری تو آنی که پیش از هر چیز بوده ای.و همواره خواهی بود و از میان نخواهی رفت
«من»
من آن بنده ی کم کار و پر آرزویم که وسیله ای در دست ندارم جز آنچه رحمتت آورده. و رشته امیدم از هم گسسته، جز رشته ی امید تو که خود را بدان آویخته ام.
اندک است نزد من طاعت که در شمار آورم و بسیار است بر من معصیت که اقرار دارم، حال آنکه بخشایش بر بنده ات بر تو دشوار نیست. پس مرا ببخشای
خدیا علم تو بر پنهان ها احاطه دارد . و هر پنهانی در برابر آگاهی ات شکار است و پیچیدگی ها بر تو پوشیده نیست و راز ها از تو مخفی نمی ماند .
/ از مناجات های حضرت امام علی بن الحسین
*دستها؛ موضوعِ تازۀ سطرهای سفیدم...