سطر پنجم رمضان 95
بسم الله الرحمن الرحیم
قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى
فرمود: نترسید. بی تردید من همراه شما هستم. می بینم و می شنوم.
طه / 46
خیلی وقت است، دلاشوبه هایم را پای این آیه جاگذاشته ام. هر بار به اینجا می رسم، همه ی بارِ تشویشم را زمین می گذارم و می نشینم کنار این آیه یک دل سیر، نفس راحت بکشم.
تو هیچ وقت من را تنها نگذاشته ای خداجان. نه چون من آن قدری خوبم که به حال خودم رهایم نکنی، چون تو آن قدری خوبی که مرا به حال خودم رها نمی کنی. نشده بخواهم با تو حرف بزنم و فکرکنم «نیستی». نه چون من همیشه حواسم به تو هست، چون تو همیشه حواست به من هست.
خیالم راحت است که هستی. که اگر بگویم بالای چشمت ابرو، قهر نمی کنی بروی. اگر کاری که گفتی را انجام ندادم، مرا ول نمی کنی. اگر صد سال سراغت را نگیرم و بعد یادت کنم، قبولم می کنی. خیالم راحت است برای صدا کردنت، نه صدای بلندی لازم است و نه نردبانی. برای این که حرفم را بشنوی هزار و یک واسطه چیدن لازم نیست. برای کنار تو بودن، تنظیم قرار و ساعت و روز خالی، لازم نیست.
خیالم راحت است و نمی ترسم. نمی ترسم که یک روز تو را نداشته باشم. نمی ترسم تو را از دست بدهم. این اطمینان را، تو به داده ای. این همان نیرویی است که گریه ی آدم ها را بند می آورد. درست همان لحظه ای که فکر می کنند حق دارند تا تهِ دنیا گریه کنند، آرام می گیرند. یک هو یادمان می افتد تو هستی. تو می بینی. تو می شنوی. تو، حواست هست... . فقط حسِّ بودن توست، که گریه ی آدم را بند می آورد، وقتی حس می کند یک گوشه ی دنیا غریب افتاده و کلِّ دنیا به جانش افتاده.
خداجان، نمی ترسم. تو با منی. می بینی. می شنوی.
بازنشر سطر یازدهم رمضان 92