سطر دهم رمضان 95
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ...
اگر با همان شتاب که مردم براى خود خیر مىطلبند خدا برایشان شر مىطلبید، مرگشان فرا رسیده بود...
یونس / 11
***
خداجان، من روی مهربانی تو حساب کرده ام. طولانی مدت با بهره ی زیاد.
فکرش را هم نمی کنم، حالا که سرم گرم حرف و کاری است که خوشایند تو نیست، ممکن است از من روبگردانی و بگویی «دیگر خدایت نیستم».
دخترعموهایم که بچه تر بودند، هروقت زن عمویم ازشان دلخور میشد، میگفت «دیگه مامانت نیستم!» و آن ها طوری گریه می کردند که انگار مادر بودن، قراردادی است که حالا طرف اصلی قرارداد، آن را فسخ کرده و همه چیز تمام شده! بعد بچه های خوبی می شدند.
تو اما، این را هم که بگویی، من که می دانم آنــــقدر مهربانی ات بزرگ است که این حرفها لابلایش رنگ می بازد. اصلا راستش را بخواهی، آیه های عذاب و قهرت، لابلای آن همه آیه های رحمت، توی چشم های من رنگ باخته. امیدم زیادی زیاد است؟ از مهربانی تو که زیادتر نیست.
یاد بایزید بسطامی می افتم که در مکاشفاتش به او گفتی «می خواهی گناهانت را در بازار برای همه ی مردم فاش کنم تا رسوا شوی و دیگر کسی به رویت نگاه نکند؟» و او گفت «می خواهی به مردم بگویم چقـــــدر مهربانی که بعد از آن دیگر کسی نماز هم نخواند؟!»
خداجان... تو خیلی مهربانی. با مهربانی ات، باز هم با من مدارا کن. قول می دهم سر به راه شوم. ببین،
این روزها تو، با تمام خدایی ات خدایی می کنی.
قول می دهم من هم، با تمام بندگی ام، بندگی کنم.
بازنشر سطر هفتم رمضان 92