سطر بیست و دوم رمضان 95
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ ... ؟
آیا برای کسانی که ایمان آورده اند، وقت آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده ( قرآن ) نرم و خاشع گردد... ؟ (سورۀ مبارکه ی حدید - بخشی از آیۀ ۱۶)
***
از سوال های خدا میترسم ... ته دلم را می لرزانند.
اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری ؟
اَلَم یَانِ لِلَّذینَ آمَنُوا ...
بِاَیُّ ذَنب قُتِلَت ؟
فَبِاَیِّ آلاءِ رَبُّکُما تُکَذُّبان ؟
خودت میدانی که خودش جواب سوالهایش را می داند . پس نمی پرسد که بداند؛ می پرسد که بدانی ... که آیا هنگام آن نرسیده است که...؟ خودت هم می دانی؛ خیلی وقت است هنگامش رسیده است. اصلا راستش را بخواهی خیلی هم دیر شده است. از وقتش هم گذشته است! آن همه سال پیش خدا گفت آیا وقت آن نرسیده است... ؟ و هنوز می پرسد، و هنوز وقتش نرسیده است ... که خشوع، که تواضع، که بندگی، که ایمان ... که ایمان ... .
گاهی فکر می کنم باید از اول شهادتین را بگویم و ایمان بیاورم ... "ایمان" بیاورم ...اما میبینم پیامبری باید که از درونم برخیزد و من به او ایمانِ دوباره بیاورم، و جای خالی این پیامبر، این ایمان، این باور در سینه ام درد می کند.
بازنشر سطر دهم رمضان 89
یاد ابراهیم ادهم افتادم و سنگ دلی خودم و این دست حرفا.
یکی از دوستای گیلانی ام هست از نسل ابراهیم ادهمه. اصالتا خراسانی میشه. بلخ. می گفت جد ما هم دزد بود هم حاکم هم عارف. به لف و نشر مشوش.
و می گفت من-دوستم- هیچ کدوم نیستم.
حالا من به خودم نگا می کنم می بینم من اون بخش اول رو هستم. دزد. دزدی همه اش به از دیوار مردم بالا رفتن و حقوقای نجومی غیر متعارف داشتن نیست. به اینکه پابند عهدی که بستم نیستم و عهدنامه رو پاره کردم و دزد عنوانی به اسم مسلم و مومن هستم.... الم یأن للذین ......:(((
ای رب... ارحم قلة حیلتی...