سطر هجدهم رمضان 94
بسم الله
أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
آیا کسى که آفریده است نمىداند؟ با اینکه او خود باریکبینِ آگاه است.
ملک /14
***
گاهی اوقات تنها دلخوشی آدم این است که، خدایش از همه چیز خبر دارد...
حساب و کتابهای آدمها اگر منصفانه نیست... به دل نگیر؛ گاهی هم دلت را دو دستی بگیر و نگذار بشکند. چون اگر بشکند هم که کسی نیست برایت ترمیمش کند، دوباره خودتی و خودت. باید تکههایش را با اشک و آه به هم بچسبانی... تقصیر خودمان نیست. آدمیم و نگاهمان یک زاویه بیشتر ندارد. دنیا را از همان قابی میبینیم که از وقتی چشم باز کردهایم، پیش رویمان بوده است...
گاهی آدمها با هم نامهرباناند. گاهی توی جیبهایشان گل نه، آجر میگذارند و به دیدارت میآیند. گاهی تنها چیزی که از تو نمیبینند و نمیخواهند، دلی است که به رویشان باز کردهای. گاهی کاری میکنند که دلت میخواهد یکجور دیگر بودی، یک آدم دیگر و یک روحِ دیگر...
امّا همۀ اینها را که جمع کنی و ببری بریزی پیش خداجان، میبینی از دریای دلگرفتگیات نمی بیشتر نمانده که آن هم با یک عنایت دوست، بخار میشود و به آسمانش میرود...
خدا خودش میداند... خدا خودش میداند... خدا خودش میداند... غم نخور... .
گاهی چه خوب میشود که آدم، تکیهکلامهایش را از کلام خدا بگیرد؛ به کلامِ خدا تکیه کند کلامش. این بار که دلت از کسی گرفت، با خودت تکرار کن « أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»
حافظ نوشت:
یا رب، مگیرش! ار چه دل چون کبوترم
افکند و... کشت و... عزت صید حرم نداشت...