نامش را از تو وام دارد، سطرهای سفیدم
تیرماه سال 89 بود. یعنی 5 سال و 4 ماه پیش؛ تصمیم گرفتم یک وبلاگ بزنم. اولین کاری که کردم این بود که رفتم سراغ کتاب شعر قیصر امین پور و اسم وبلاگم را از کتابش انتخاب کردم: «سطرهای سفید».
و آن وبلاگ که تا چندماه پیش، خانۀ اصلی من بود:
امروز درگذشت قیصر است و دِین نامش و شعرش بر گردن این سطرها...
«سطرهای سفید» قیصر را بخوانیم این بار:
واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می شوند
همچنانکه سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می شوند
خواستی که با تمام حوصله
تار های روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دستهای مهربانی ات
در ابتدای راه
خسته می شوند
گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعر های دفتر مرا
مو به مو حساب کن
/ قیصر امین پور عزیز
البته ظاهرا یکی دو ترم بیشتر نمیخونن...