سطر پانزدهم رمضان 95
بسم الله الرحمن الرحیم
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً
محمّد ( ص ) پیامبر خداست و کسانی که با اویند ، بر کافران ، سختگیر [ و ] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود می بینی. فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامتِ [ مشخّصه ] آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات ، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کشته ای است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه های خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [ انبوهیِ ] آنان [ خدا ] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند ، آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده است.
فتح – 29
***
یادم است وقتی که کتابهای فضائل الشیعه و صفات الشیعه ی شیخ صدوق را هدیه گرفتم، به خانه آمدم و به محضی که خواستم تورقی بزنم تا ببینم چه هدیه ای گرفته ام، هر دو را یک نفس خوانده بودم. کم حجم بودند، اما هیچ وقت دوست نداشته ام تعداد زیادی حدیث را پشت سر هم بخوانم. چون می دانم سومی را که بخوانم، اولی از خاطرم رفته و این خواندن، بی فایده است. گمانم به خاطر وحدت موضوعی شان بود که توانستم تمامشان را یک نفس سربکشم. به هرحال، خواندن صفات و فضائل مومنین از دو جنبه لذت بخش است؛ یکی از جهت خودسازی و دیگری از جهت مومن یابی!
من با همه ی اندوههایم از خودم و اطرافی هایم، ناامید نبوده ام هیچ وقت به روزگار پیش رو. به خاطر همین ها. به خاطر همین ها که سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ را درموردشان جای مهر روی پیشانی معنا نکرده ام و نور سجده را در پیشانی شان دیده ام. همین ها که مهربانند با همدلانشان و همدلند با مهربانان.
من هنوز دلخوشم؛
من هنوز دلخوشم به صندلی های پر اتوبوس که با دیدن پیرترها، خالی می شوند. که به یک دعای خیر «پیر شی الهی» ختم می شوند.
من هنوز دلخوشم به خالی نماندن صندوق های صدقات؛ حتی به نیت دفع بلا.
من هنوز دلخوشم به نذری های محرم. که اگر تشکر کنی و ردکنی، می شنوی «مال امام حسینه» ...
من هنوز دلخوشم به چادرهای سیاه توی خیابان و دانشگاه، حتی اگر بعضی برنتابند و بگویند «حجاب مد شده!»
من هنوز دلخوشم به «خواهرم» گفتن های از ته دل راننده تاکسی ها و فروشنده ها و سرهای به زیر افتاده شان.
من هنوز دلخوشم به بی جهاز نماندن دخترهای کم بضاعت، که هیچ دختری یا دختر داری، دلش رضا نمی شود به بی آبرو ماندن خواهر فرضی اش.
من هنوز دلخوشم به بوق اشغالهای مداوم حرم امام رضا. هرچند انتظار آزاد شدنش را بکشم.
من هنوز دلخوشم به ازدحام حرم امام رضا. و هیچ وقت آرزوی خلوت بودن و شدنش را نکرده ام.
من هنوز دلخوشم به مسجدهایی که خالی از جمعیت نمیشوند، هرچند با چند صف از مادربزرگ و پدربزرگ هایم.
من هنوز دلخوشم به جمعیتی که دورم را می گیرند و آب و شکلات و صندلی تعارفم می کنند، اگر در خیابان حالم بد شود .
من هنوز دلخوشم به بشقابی که فروشنده ی آقای مغازه جلوی پیشخوان گذاشته، برای گذاشتن و برداشتن پول مشتری خانم.
من هنوز دلخوشم به جمعیت باور نکردنی خیابانهای شهرم وقتی شهدا مهمانش شده بودند. و با اشک بدرقه شان می کردند...
من هنوز دلخوشم...
:)
بازنشرِ سطر هجدهم رمضان 91
من هنوز جدای از چند دلخوشی بعضا محال،خوشدل و دلخوشم به این که این وب را می خوانم.
الحمدلله بجمیع محامده کلها علی جمیع نعمه کلها
:)))