یک دسته از آدمها را توصیف کرده بود، که «من» بودم...
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۵ ب.ظ
یک صفحه بود (که حرفحرفش تنم را لرزاند)
و خط آخرش نوشته بود (انگار که تیر آخر را بزند)
:
اینوقتهاست که
هرلحظه
قلب آدم
از خواستن
و
نداشتن
هزار بار
پ ا ر ه پ ا ر ه
می شود..............................................................................................................................................................................................
۹۵/۰۶/۲۴
و این داغ هیچ وقت گرمم نمیکند...حتی اگر در تاب و تبش هزار بار بسوزم.