چیزهایی هست که نمی دانم...
هرسال محرم که میشود،
وقتی خیابانهایی را میبینم که پرچم و بیرق و رخت سیاه به خودشان میگیرند، مردمی که انگار قوم و خویشی ازشان فوت شده و سیاه میپوشند، بهخصوص وقتی در مجلس روضه مردان مردی را میبینم که به سر و سینه میزنند و زنانی که مثل جوانازدسترفتهها زار میزنند،
فکر میکنم حضرت ارباب چه کسی بوده است و عاشورا چه اتفاقی افتاده است که «اینهمهسال» و «با این شکل و شمایل» و «با این شدت و حدّت» محرم را دقیقاً عزا میگیرند مردم... مردمی که ندیدهاند، فقط شنیدهاند، مولایشان را و عاشورایشان را... .
وقتی صدای دستههای سینهزنی درخیابان به گوش میرسد و کسی در آن میانه صدایش بلند است که «یا اهل العالم... قتل الحسین بکربلا عطشانا...» تو چه در حال اتو کردن لباست باشی و چه پای تلویزیون و چه مشغول غذا خوردن، دلت میریزد... چشمت داغ میشود... جملهاش در سرت کوبیده میشود... «یا اهل العالم...» انگار که این هیئت مأمور است در خیابانها دوره بیفتد و این خبر را جار بزند... خبری که بعد از هزار و چندصدسال هنوز داغ است... هنوز داغ میزند به دل هرکس که میشنود...
هرسال این روزها به من میگویند «چیزهایی هست که نمیدانی...»...
__________________________
«از قتل حسین آتشی در دلهای مومنان زبانه میکشد که هرگز خاموش نمیشود.» : حضرت رسول (ص)
لن - تبرد - ابدا ... هرگز - خاموش - نمی شود...