اخوان! تو چقدر امام رضایی بودی و من نمی دانستم...
ای علی موسی الرضا!
ای پاکمرد یثربی، درطوسخوابیده!
من تو را بیدار میدانم
زندهتر، روشنتر از خورشید عالمتاب
از فروغ و فرّ شور و زندگی سرشار میدانم
گر چه پندارند دیری هست
همچون قطرهها در خاک
رفتهای در ژرفنای خواب
لیکن ای پاکیزه باران بهشت! ای روح عرش! ای روشنای آب!
من تو را بیدارابری، پاک و رحمتبار میدانم
ای چو بختم خفته در آن تنگنای زادگاهم طوس!
در کنار دون تبهکاری
که شیر پیر پاک آیین، پدرتان، روح رحمان را به زندان کشت
من تو را بیدارتر از روح و راه صبح
با آن طره زرتار می دانم
من تو را بی هیچ تردیدی، که دلها را کند تاریک
زندهتر، تابندهتر از هر چه خورشید است
در هر کهکشانی، دور یا نزدیک،
خواه پیدا، خواه پوشیده
در نهانتر پردۀ اسرار میدانم
با هزاری و دوصد، بل بیشتر، عمرت
ای جوانی و جوان جاودان! ای پور پاینده!
مهربان خورشید تابنده!
این غمین همشهری پیرت،
این غریبِ مُلکِ ری، دور از تو دلگیرت،
با تو دارد حاجتی، دردی که بیشک از تو پنهان نیست،
وز تو جوید ، در نمانی ، راه و درمانی
جاودان جان جهان، خورشید عالمتاب!
این غمین همشهری پیر غریبت را،
دلش تاریکتر از خاک
یا علی موسی الرضا ، دریاب!
چون پدرت، این خستهدل زندانی دردی روانکش را
یا علی موسی الرضا دریاب، درمان بخش
یا علی موسی الرضا دریاب...
/ اخوان ثالث