سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

به خاطر کمبود وقت خیلی سریع این کتاب را خواندم و یقیناً بیشتر از نیمی از آن را دریافت نکردم. اما همین اندازه که خواندم:

این رساله را بارت در جواب ایرادهایی که به نقد نو وارد شده است نوشته. و راستش قبل از هرچیز بارت را باید یک منطق دان و یک سخنور ماهر دانست. شیوه ی پاسخگویی او کاملاً روشمند، مستند، علمی و آرام و به دور از دستپاچگی و آشفتگی است. پاسخگویی به مخالف، هنری است که اغلب از آن بی بهره هستیم :)
این رساله دفاعی از نقد نوست، روشنگر تفاوتهای حقیقی این دو نقد (قدیمی و نو) و روشن کردن تکلیف حقیقی خواننده و منتقد، و همچنین بیان کننده ی تفاوتهای اندک خواننده و منتقد.
بعضی کتابها هستند که دید آدم را به دنیای کلمات و ادبیات دستخوش تغییر می کنند ( اگر نگویم زیر و رو)؛ و نقد و حقیقت بارت یکی از آنهاست. حقیقت این است که بارت را نابغه ای دیدم که در دنیای کوچک شناخت من، مانندش نیست و بیشتر از فرم کتاب و روش آن و ترجمه و غیره، الآن محو شخصیت بارت هستم...


از متن کتاب:

هیچکس تاکنون شک نکرده و نخواهد کرد که سخن اثر ادبی معنایی لفظی دارد که در صورت نیاز، فقه اللغة در اختیارمان می گذارد؛ مسأله بر سر آن است که آیا کسی حق دارد در این سخن ادبی معناهای دیگری که در تضاد با آن نیستند بخواند؟ پاسخ به این پرسش کار فرهنگ واژه ها نیست؛ بلکه وظیفه ی یک نتیجه گیری کلی درباره ی طبیعت نمادین زبان است. (ص ٣٠-٣١)

جغرافیدانی به نام بارون می گوید: نزد پاپوسها زبان بسیار فقیر است؛ هر قبیله ای زبان خودش را دارد و فرهنگ واژه های این مردمان روزبروز کاهش می یابد؛ زیرا پس از درگذشت هریک از افراد قبیله چند واژه به نشانه ی سوگواری ممنوع اعلام می شود.
از این دیدگاه ما داریم شبیه پاپوسها می شویم؛ ما به نشانه ی احترام زبان نویسندگان مرده را مومیایی می کنیم و جلوی معناها و واژه های جدیدی را که می خواهند به دنیای اندیشه ها وارد شوند، می گیریم: با این فرق که اینجا نشانه ی سوگ نصیب تولد می شود نه مرگ.
(ص ٤٠-٤١)

 

این ریویو در گودریدزم +

 

نقد و حقیقت

۱ نظر ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۴
الـ ه ـام 8
درست مطمئن نیستم امتیازی که به این کتاب می‌دهم (4 از 5) چقدر حقیقی است. چون این بار اولی است که کتابی دربارۀ نظریات و نقد ادبی را کامل می‌خوانم؛ همیشه نگاهی به فهرست می‌انداخته‌ام و همان تیتری را که لازم داشته‌ام می‌خوانده‌ام و احیاناً می‌نوشته‌ام و تمام. شکل کتاب‌های مرجع دقیقاً.
علی ای حال در این مورد فکر می‌کنم:
این کتاب ادعایی را که در مقدمه و پشت جلد آن کرده است، تا حد قابل قبولی محقق کرده است. یعنی این‌که: «کتابی که در پیش رو دارید، هرچند تاریخ نظریۀ ادبی نیست، اما به شرحی جامع در باب تحولات نظریۀ ادبی از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیست و یکم پرداخته است... این کتاب علاوه بر آن‌که شرحی مقدماتی است و به زبان کم و بیش ساده‌ای نوشته شده است، و علاوه بر آن‌که از جامعیت کافی برخوردار است، روزآمد نیز هست و دربرگیرندۀ شرح‌های جامعی در باب آخرین تحولات در حوزۀ نقد و نظریۀ ادبی است.»
این‌که با ترتیب و توالی تاریخی، نظریات ادبی را یکی‌یکی عنوان کرده و شرح داده بود، برای من روشنگر و کارامد بود. این‌که در ذیل هر نظریه می‌گفت که این نظریه ریشه در کدام نظریه دارد و تشابهاتش با آن دیگری چیست و تفاوت‌هایش، ذهنی را که پراکنده می‌شد در ترجمۀ گاهی ثقیل، جمع می‌کرد.
برنتز نهایت تلاشش را کرده است که نظریات را بدون زاویۀ دید خودش بنویسد، و در بیشتر جاها موفق شده است هر نظریه را به همان صورتی که واقعاً بوده نشان دهد، مگر جاهایی که ذکر می‌کند نظر خودش درمورد این نظریه چیست و تفصیل آن. فقط همان قسمت‌هاست که ما با نقدِ بعضی نظریات از سوی برنتز هم مواجه هستیم.
فصل‌بندی کتاب مناسب و معقول است:
1. خوانش معنامدار (که شامل نقد عملی و نقد نو می‌شود.)
2. خوانش شکل‌مدار 1 (که شامل صورتگرایی و ساختگرایی اولیه می‌شود.)
3. خوانش شکل‌مدار 2 (که شامل ساختگرایی فرانسوی می‌شود.)
4. خوانش سیاسی (که شامل مارکسیسم و فمنیسم و روابط نژادی می‌شود.)
5. انقلاب پساساختگرایی (دریدا، ساختارشکنی و پسامدرنیستم)
6. تداوم پساساختگرایی (فوکو، لاکان، فمنیسم فرانسوی)
7. ادبیات و فرهنگ
8. نظریات پسااستعماری
حتی در پایان هر فصل یک «خلاصه» از آن فصل هست که جمع‌بندی خوبی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده در آن فصل است و ذهن را مجموع می‌کند قبل از ورود به مبحث بعدی.
فکر می‌کنم اگر روزی واحدهای تدریسی ادبیات در دانشگاه‌ها به نظریات ادبی روی خوش نشان بدهند، این کتاب حتماً یکی از کتاب‌هایی است که برای این درس منظور شود، نگاهی تاریخی و مشروح و جامع به نظریات ادبی، بدون زاویۀ دید خاصی، روشن و شفاف.

مثل همیشه در آخر نکته‌ای هم درمورد ترجمه:
یادم است یکی از اساتیدمان به شدت با فرزان سجودی مخالف بود و به‌طور بدی هجوش می‌کرد! عین جملاتش در خاطرم نشسته و موقعی که می‌خواستم این کتاب را بخوانم دائم جلوی چشمم بود. هنوز با این یک ترجمه‌ای که از او خوانده‌ام، نمی‌توانم به صحت یا عدم صحت حرف استادم پی ببرم؛ اما چیزی که دیدم، ترجمۀ نسبتاً خوبی بود. دشواری‌هایی داشت و گاهی واقعاً لازم بود برای فهمیدن یک پاراگراف، از سه پاراگراف قبل چندین بار خوانده شود. اما مجموعاً نمرۀ قابل قبولی می‌گرفت به‌نظرم؛ حوزۀ نقد و نظریۀ ادبی، در ترجمه بسیار حساس است و دشوار. اصل حرف استادم هم همین بود که سجودی نظریات را دگرگون می‌کند و ترجمه می‌کند و آنچه ما از برای مثال ساختگرایی می‌فهمیم، با چیزی که در حقیقت هست، متفاوت است! خدا داند و آن‌ها که زیاد خوانده‌اند، من نه :)

گزیده هایی از متن کتاب را هم در آپدیت استتیوسها گذاشته ام طی روند خواندن، کسانی که می خواهند مثالی داشته باشند می تواند به آنجا نگاه کنند.
 
 
 
نظریه ادبی
 
۱ نظر ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۸
الـ ه ـام 8

دارم کتاب می‌خوانم و ابروهایم را درهم کرده‌ام و سعی می‌کنم بفهمم این شیرینی عمیق و سخت را. مدادم را دست گرفته‌ام و جابجا خط می‌کشم، یادداشت برداری می‌کنم و کلیدواژه ‌می‌نویسم این گوشه و آن گوشه. دستم را زیر چانه‌ام گذاشته‌ام و سعی می‌کنم به کلمه‌ها نزدیک‌تر شوم. یک‌دفعه...

یک‌دفعه فکر می‌کنم که... من برای چه کتاب می‌خوانم؟!
برای چه کتاب می‌خوانم وقتی این‌همه سال خواندن آنقدری در فهم و شعور و خودسازی‌ام اثر نداشته که در یک‌شب که آشفته‌ام، بتوانم کنترل پریشان‌احوالی‌ام را به دست بگیرم و دیوانه نشوم؟

این‌همه خواندن چه فایده وقتی فهم من از بی‌سوادترین آدم‌ها کم می‌آورد...

 

دختر بی شعور کتابخوان

 

* ز طرهٔ تو پریشانی دلم شد فاش

ز مشک نیست غریب آری ار بود غماز
/ حافظ

۱ نظر ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۰
الـ ه ـام 8

کبوتر؛ به قول مترجمش نوول، و به قول من داستان بلند.

اول بگویم که تازه دارم می‌فهمم من از این نوعِ داستانی بیشتر از بقیه لذت می‌برم؛ نه به کوتاهی داستان کوتاه است که تو را با لذت آنی یک برش از زندگی تنها بگذارد، و نه به بلندای رمان که تا سر و ته یک زندگی را نشانت ندهد، نمی‌گذارد تنهایش بگذاری!

اگر فرض کنیم در داستان کوتاه آنی از یک بُعد از یک برش از زندگی را شاهدیم، در رمان ابعاد مهمی از زندگی را، در داستان بلند، فرصت خوبی داریم برای نمایش بُعد مهمی از زندگی یک شخصیت، به‌طور کامل.

من این را می‌پسندم :)

کبوتر، داستانی شخصیت‌محور است. بنای داستان بر هرچه روشن‌تر کردن ابعاد شخصیت برای مخاطب است. هیچ جریان خاصی در کار نیست، هیچ کنش و واکنش خاصی، پیرنگ پیچیده یا شروع و پایان خارق‌العاده‌ای. همۀ داستان متعلق به یک شخصیت است. شخصیتی به نام «یوناتان نوئل» که سال‌هاست در یک اتاق کوچک و محقر، با حداقل امکانات، زندگی می‌کند و چنان کسی که در یک خواب مصنوعی عمیق است، در آرامش احمقانۀ زندگی خود غوطه‌ور است. او عاشق اتاق محقر خود است. کار او نگهبانی از بانکی است که خودش می‌داند اگر قرار باشد دزدی به آنجا بزند، بود و نبود او هیچ فرقی نخواهد داشت. روزمره‌ترین زندگی ممکن، و در عین حال بالاترین حد رضایت از زندگی!

یوناتان آدم تنهایی است که از هرگونه بروز و ظهور خود در اجتماع واهمه دارد. از کسانی که «دیده می‌شوند» حالت چندش و تنفر به او دست می‌دهد؛ ولو یک گدای خیابانیِ بی‌قید. کبوتر، روایتی از هراس‌های یک آدمِ تنهاست.

اما آن‌چه دربارۀ این کتاب، ممتاز است، توصیف‌های شگفت‌انگیز آن است. نویسنده به‌نوعی احوال این شخصیت را بازگو می‌کند، که یقیناً اگر خودِ آن شخصیت حقیقت داشت و دست‌به‌قلم می‌شد، نمی‌توانست به این دقت و ظرافت احوال خود را ثبت کند! کنش و واکنش‌های یوناتان در جامعۀ اطرافش، کشمکش‌های درونی شخصیت او، دیدگاهش نسبت به ساده‌ترین امور و ... را طوری توصیف کرده است که مخاطب با شگفتی درمی‌یابد بارها و بارها این حال را تجربه کرده است و خودش را با شخصیتی که ظاهراً نادر و عجیب است، بسیار بسیار نزدیک می‌بیند! تجربه‌های حسی یوناتان درست همان تجربه‌هایی هستند که هرکدام از ما بارها در جامعه داشته‌ایم.

و از روایت این کتاب باید گفت که، نویسنده مهارت بی‌حدی در آن به خرج داده است. روایت، روایت دانای کل است؛ اما این دانای کل، زبانِ شخصیت است و بس. یعنی ما از ابتدا می‌فهمیم که راوی دارد با نگاه و باور و دیدگاه یوناتان داستان را بیان می‌کند. این شیوه از روایت، کار بسیار دشواری است. چون لازمۀ دانای کل بودن، دانای کل بودن است! یعنی نویسنده نمی‌تواند از این وسوسه خلاصی یابد که خودش را داخل داستان کند و بگوید که در اینجای داستان نظری خلاف شخصیتش دارد و قضاوت کند که شخصیتش در فلان حادثه اشتباه کرده بود! اما این راوی، وفادار به شخصیت و در یک خط مستقیم و امانتدارانه، روایتش را پیش می‌برد و حتی یک جا گاف نمی‌دهد که راوی است، نه زبانِ شخصیت!

کبوتر را به همۀ کسانی که داستان‌های خلوت و شخصیت‌مدارانه را می‌پسندند، پیشنهاد می‌کنم، قویاً!

 

کبوتر

 

این مطلب در گودریدزم +

۶ نظر ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۳
الـ ه ـام 8