سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

سطر هشتم... رمضان 94

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ق.ظ

بسم الله

وَلَـکِنَّ اللَّـهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّ‌هَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ‌ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَـئِکَ هُمُ الرَّ‌اشِدُونَ

ولی خداوند ایمان را خوشایند شما قرار داد و آن را در دلهایتان آراست، و کفر و فسق و عصیان را برای شما ناخوشایند ساخت، اینانند که رهیافتگانند.

حجرات / 7

***

شب قدر چندسال پیش بود، مراسم تمام شده بود و خانم‌ها از مسجد خارج شده و سوار سرویس‌های ایاب و ذهاب مسجد می‌‌شدند. چشم‌های همۀ‌مان سرخ بود و صداهایمان تودماغی! اما عجیب‌ اینجا بود که همه توی اتوبوس، مشغول گپ و گفت و خنده بودند! نه آن گپ و گفت و خندۀ جسورانه‌ای که فکر کنی لج آدم را دربیاورد. نه. همه سرحال بودند. همه حالشان خوب بود. انگار نه انگار آن گریه‌ها و ناله‌ها و آه و واویلاها، در تاریکی مسجد از همین آدم‌ها بلند شده بود! روح جمع، سبک بود.

یک مشاور طب سنتی می‌گفت اینطور گریه‌ها؛ گریه برای امام حسین، گریه از سر توبه، مزاج آدم را تعدیل می‌کند. برعکس وقتی که می‌نشینی برای امور دنیوی گریه می‌کنی؛ هرقدر هم گریه می‌کنی انگار یک بغضی توی گلویت مانده که خالی نمی‌شود و آخرش هم سنگین‌تر از قبل از سرجایت بلند می‌شوی.

///

خیلی وقت است که حال بد مٌد شده، سردمدارانش هم آن وبلاگ‌های قدیمی بلاگفا بودند با اسم‌هایی مثل «استفراغ‌های یک ذهن بیمار» و «روان‌پریشی‌های من» و «سرگیجه‌های کسی که خودکشی کرده» و... . بعد به مدد فیسبوک و اینستا و ...، پیج‌های حال‌بدکن زیاد و زیادتر شد و هرکسی می‌خواست در مسابقۀ «چه کسی از همه حالش بدتر است؟» یا «چه کسی از همه ناامیدتر است؟» یا «چه کسی می‌تواند جمله‌ای بسازد که دنیا را تیره‌وتارتر از بقیه توصیف کرده باشد؟» مقام اول نشد، لااقل دوم یا سوم را به دست بیاورد. همۀ این‌ها هم یعنی الکی مثلاً من خیلی فرهیخته و فیلسوف و دردمندم.

تنها جای خوب قضیه این است که می‌توانیم اوصاف بالا را یک‌جور بازی مازوخیستی تینیجری درنظر بگیریم و دوره‌ای که رد می‌شود و طرف، بعداًها به قبلاًهای خودش می‌خندد. البته داریم سوژه‌هایی که تا بعدهایشان هم اصرار دارند یک دردمندِ سیگاریِ کافه‌برو باقی بمانند.

(شاید خوانندگان این سطور نداانند که راقم، خودش تهِ همۀ کافه‌ها را درآورده و از آن معدودهایی است که تعداد وبلاگ‌هایشان دورقمی شده و در هیچ شبکۀ مجازی‌ای نیست که سرکی نکشیده باشد. پس از دور که دستی بر آتش داشته هیچ، از نزدیک گاهی حتی سوخته است!)

به شهادت قرآن، ایمان برای آدم حال‌خوب‌کن است. و به‌قول معصوم و ادعیه هم، حال بد و ناامیدی از شیطان است. امکان ندارد وقتی با «حال» نماز می‌خوانی، از سجاده که بلند می‌شوی حالت به‌تر نشده باشد. یک‌وقت‌هایی که کارت خیلی لنگ است و مسجد برو می‌شوی و تسبیح از دستت نمی‌افتد و لبت لحظه‌ای از ذکر گفتن نمی‌ماند، تجربه کرده‌ای که چقدر حالت بهتر است. همان چند روز اول سال جدید که به خودت قول می‌دهی نمازهایت اول وقت باشد، با خودت کیف می‌کنی. وقتی سر سفرۀ افطاری، خودت هم خوب می‌دانی حالت خریدار دارد. ذوق داری اصلاً. یا همان لحظه‌ای که در اتوبوس جایت را به یک پیرزن می‌دهی، تهِ دلت دارد لبخند می‌زند. نه که شاخ غول شکسته باشی، ولی می‌دانی این کار «خوب» بوده و از یک قدم خوب بودن، راضی‌ای.

دست خودمان نیست، ما حالِ خوب را دوست داریم. ما ایمان را دوست داریم. این ذاتِ ماست.

 

حال خوب

نظرات  (۷)

گریه های خوب...خیلی خوب...

سیاه نگاری...غم نویسی...

فکرمیکنم برای هرکس یه دوره ای داره...که تموم میشه بالاخره...تموم هم نشه، از اون شدت و حدت میفته...
پاسخ:
اوهوم...
۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۰ تـُــرکــِــ گــَــنـدابـی
سلام

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات.

وبلاگ زیبایی دارید...
رنگ بندیش خوبه و محتوای پستهاتونم خیلی مفیده.

خوشحال میشم شما هم به ما سر بزنید با پای دل...

قالبمو تازه عضو کردم... ممنون میشم اگر بفرمایید:
1-اشکالاتش چیه؟ چیش تو چشم میزنه و نیاز به تغییر داره؟
2-رنگ بندیش چطوره؟
3-قالب فعلیم بهتره یا اگر مثل مال شما محتوای مطالب جلوی چشم باشه؟
پاسخ:
سلام
پیامتون شبیه اسپمه، اما جواب میدم:
من ترجیح میدم مطالب جلوی چشم باشه، حوصلۀ کلیک اضافه برای خوندن هر مطلب رو ندارم.
آخ از قسمت دوم! :))
برای همین شوکه شدم که بلاگفا مطالب قدیمی م رو پیش چشمم آورد!
رقابت بدبختی و بیچارگی...
شاید مایی که اینطور نوشتیم اون زمان حق داشتیم... اما نه! نه تا اون حد دیگه!
پاسخ:
بعید میدونم تو هیچ وقت تا اون حد جدی وارد این مسابقه شده باشی!

آخ که چقد بدم میاد از این همه سیاه نگاری و سیاه نگری
خدا ما رو دور کنه از این مصیبات!
پاسخ:
آمین
۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۳ رجب المرجب(رجبی)
سلام!
خوبید ان شاءالله؟
چند مرتبه به وبلاگ بلاگفاییتان سرزدم نبودید! خیلی شرلوک هلمزی همان آدرسو با پسوند بلاگ زدم! اینجوری شد که ما رستگار شدیم! 
خیلی دوست دارم بشینم سطرهارو بخونم... ما مشتری همیشگی بودیم... هستیم همچنین... یعنی این پیگری که من دارم، سایه ها نسبت به صاحبشون ندارن... 
زیر سایه ی پروردگار!
یاعلی مددی!
پاسخ:
سلام
ممنونم
خیلی سعی کردم اطلاع بدم به خواننده های اون وب، منتهی بلاگفا همکاری نکرد و شرمندۀ شما هم شدیم.
خوش اومدید به هرحال. شما لطف دارید همیشه...
چقد مطالب زیبایی داری...

موفق باشی
پاسخ:
ممنونم
همچنین
۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۰ کمی خلوت گزیده!
چه آیه ی زیبایی...
ممنون
پاسخ:
خواهش می کنم
نوش جانتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">