پسر با خودش کلنجار میرفت چه کند در برابر دوستت دارمی که شنیده بود ولی باید خود را از چشم دختر می انداخت........ دختر با گریه میگفت بعد از حرفای تو قرص اعصاب میخورم و قلبم ناراحته...صدای ظریف و زیبایش غرق در هجوم سنگینی اشکهاست و چه نا مفهوم ندای کمک در گلوی احساساتش رسوب شده... گوش پسر داغ و گوشی تلفنش داغ تر از آن... نمیدانم این بار چندمی است که پسر مرگ مغزی انسانیتش را تجربه می کند. چه بگویممممممممممممممممممممممم با تمام دادها میگویم ....آ خر چه بگویم
دختر با گریه میگفت بعد از حرفای تو قرص اعصاب میخورم و قلبم ناراحته...صدای ظریف و زیبایش غرق در هجوم سنگینی اشکهاست و چه نا مفهوم ندای کمک در گلوی احساساتش رسوب شده...
گوش پسر داغ و گوشی تلفنش داغ تر از آن...
نمیدانم این بار چندمی است که پسر مرگ مغزی انسانیتش را تجربه می کند.
چه بگویممممممممممممممممممممممم
با تمام دادها میگویم ....آ خر چه بگویم