سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

از خودم عبور می کردم کاش...

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۱ ب.ظ

گاهی اوقات دلم می‌خواهد

کسی باشم که خودم را ببیند، گذری.

 

در مترو که میله را گرفته‌ام و خودم را توی شیشۀ پنجره نگاه می‌کنم، کسی باشم که نشسته روی صندلی و از پایین نگاهم می‌کند

در خیابان و در آن لحظه‌ای که دارم با گوشی صحبت می‌کنم، آن کسی باشم که از روبرو می‌آید و نگاهی به من می‌کند و نگاهی به روبرویش و راهش را می‌رود

در فروشگاه و آن لحظه‌ای که یک بلوز بافت فیروزه‌ای چشمم را گرفته و دارم براندازش می‌کنم، کسی باشم که پشت در اتاق پرو منتظر است و نگاهی به من می‌کند و نگاهی به در بستۀ اتاق پرو

در دانشگاه که از پیش استادم برگشته‌ام و فکری‌ام، کسی باشم که پایان‌نامۀ صحافی‌شده‌اش زیر بغلش است و نگاهش به من میفتد و رد می‌شود

در خوابگاه که پشت میز نشسته‌ام و دارم چیزی تایپ می‌کنم، کسی باشم که تخت روبرویی نشسته و از پشت کتابش نگاهم می‌کند

 

گاهی دلم می‌خواهد خودم را از بیرون ببینم

با خودم از بیرون مواجه شوم

با خودم طرف شوم

حتی قدر یک عبور...

 

در شهر

۹۴/۱۱/۰۵
الـ ه ـام 8

تهران

زندگی

مترو

نظرات  (۱۰)

ازخودم عبور می کردم کاش...
پاسخ:
کاش...
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۹ زینب ابراهیم زاده
اتفاقا امروز داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر دلم می‌خواد جای همه‌ی آدم‌هایی باشم که از بیرون با من در ارتباط‌اند. دوست دارم بدونم چه شکلی‌ام براشون.
تو
توو دل خودم هستی الهام.
ته ته ته دلم. :)
پاسخ:
دقیقاً همین زینب...

عزیز منی تو... عزیزِ دلِ خودم :)
سوال های ناکام من...از تو....
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۰ کمی خلوت گزیده!
می بینم که دو تا دوستای ادبیاتی ما با هم دوست شدن ما رو فراموش کردن... :(((
استیکر جلب توجه...
استیکر کمبود محبت...
پاسخ:
کی با شما دوسته از دوستای من!؟
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۴ تبارک منصوری
حس غریبیه....
من اگه با اون یکی خودم که در درونم زندگی میکنه و اصولا آدم منطقی و خیلی عاقل و لجبازه روبرو بشم قطعا خفه ام میکنه  بس که خون به دلش کردم...
همون بهتر که وجود خارجی نداره!اونوقت به جای ملامت زبانی تنبیه بدنی هم بهش اضافه میشد...
کلاً من به خودم رحم نمیکردم از این بابت مطمئنم! :)
پاسخ:
:)
در حد یه گذر اما... شاید خوب بود.

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۸ طاهره حاجی علیخانی
عزیزم....
:)
دلم تنگ شد! من همون پایان نامه به دسته ام!!!!
پاسخ:
آره آره :))
من هم *_*
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۶ نیلوفر انه
چه جالب..
تا حالا به این فکر نکرده بودم.. به گمانم ارزو کنم کلا با خودم روبه رو نشم :)
پاسخ:
:))
جالبه خب...
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۵ پرهون | Printemps
من یه بار خواب دیدم دارم دنبال خودم می رم... 
پاسخ:
آره منم تو خواب گاهی خودمو می بینم...
به این دقت نکرده بودم...
راست میگی...
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۴ آب‌گینه موسوی
:دی

:*
پاسخ:
:)*
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۲ آب‌گینه موسوی
از خودم عبور می‌کردم، کاش...
عجب ایهامی ساختی، الهام!

خیلی فکرِ جالبی کردی. اگر واقعاً می‌شد که از بیرون با خود مواجه شویم، خیلی از توجیه‌ها و حق‌دادن‌های نادرست به خودمان کم‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شد.

به گمانم، اخوان هم در این مضمون، چیزی گفته باشد.
پاسخ:
ای جانم، ادبیاتِ من :)
چه حظی داره تو بخونی کلامِ آدم رو =)

اوهوم...

نمی دونم. کاش میدونستم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">