سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

سلام. من، «من» هستم.

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۱ ب.ظ

من 25 سال دارم؛ یعنی 25 سال است که صبح‌ها را شب می‌کنم و شب‌ها را صبح، و تمام این لحظه‌ها «من» بوده‌ام. من 25 سال است که خودم هستم.

اما تمامِ این سالها، در پیِ تغییر بوده‌ام. در پیِ برداشتن چیزی از این من و اضافه کردن چیز دیگری. دائم فکر می‌کردم، من این‌طور نخواهم ماند. من عوض خواهم شد. انگار که خودم را الک می‌کردم، انگار که علامت سؤالی بودم برای تمامِ وقت‌هایی که چیزی آینه می‌شد و مرا به خودم برمی‌گرداند. همیشه روی یک نقطۀ لغزان بودم، نقطه‌ای که مرا به قدمی پیش یا پس، می‌انداخت. مدتی‌ست اما...

مدتی‌ست اما احساس می‌کنم «من» به تمامی شکل گرفته است؛ روی یک نقطۀ ثابت ایستاده‌ام و از این پس همین خواهم بود. وقتی ازدواج می‌کنم، وقتی مادر می‌شوم، وقتی مادرزن می‌شوم، وقتی مادربزرگ می‌شوم، وقتی دکتر می‌شوم، وقتی استاد می‌شوم، وقتی... همینی خواهم بود که هستم؛ الآن و در این نقطه.

نمی‌دانم رسیدن به این نقطه به این معناست، که من به آنچه می‌خواستم باشم، رسیده‌ام؛ یا نه، به هرحال وقتی ربع قرن می‌گذشت من به اینجا می‌رسیدم، در هر شرایط و حالی که بودم و هر «من»ی که ساخته بودم، در این زمان ناگهان متوقف می‌شد. هنوز نمی‌دانم...

اما حال خوبی دارد این سکون. اما نقطۀ خوبی است این توقف. اما احساس خوبی است «من» داشتن برای خود...

 

آینه

 

تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی

تو نه بر آنی که منم، من نه بر آنم که تویی

/ مولوی

 

* فکر می‌کنم لازم است موضوع جدیدی به موضوعات وب اضافه کنم و بیشتر از خودم و روزهایم بنویسم؛ پایم را در جوهر شب می‌گذارم و روی روزها پیاده‌روی می‌کنم.

۹۴/۰۷/۰۳
الـ ه ـام 8

زندگی

عمر

نظرات  (۶)

حیرتم را بیشتر کن تا بپرسم کیستم؟
آنکه در آیینه می بیند مرا من نیستم

سایه ای رقصنده بر دیوار پشت آتشم
جز گمانِ هست، چیزی نیست هست و نیستم

خاطرات رفته را چون خواب می بینم ولی
کاش در جایی به جز کابوس خود می زیستم

در مقامات تحیر جای استدلال نیست
عقل می خواهد که من هرگز نفهمم چیستم

آسیابی در مسیر رود عمرم! صبر کن
روزی از تکرار این بیهودگی می ایستم...

ضد - فاضل نظری
پاسخ:
و همچنان طرفدار فاضل نظری... ;)
ولی من از این نقطه می ترسم...
پاسخ:
شاید جای من بودی از این نقطه آرام می گرفتی...

راستی منظور کامنت خصوصیت رو نفهمیدم سمنم.
۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۴ پرهون | Printemps
درسسسست شد :))
پاسخ:
کافیه اشاره کنم D:
۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۲ آقای رایمون
این تصویرا از خودته ؟
سبکشون چیه ؟
پاسخ:
من نقاش نیستم، ولی نقاشی را دوست دارم :)
نمی دونم.
عکس عالیه...
پاسخ:
:)
فقط عکس؟ ;)
۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۸ پرهون بلاگ
سلام
اول اینکه خیلی تو تنظیمات وبم تلاش کردم اون بلاگ رو از اسمم بردارم نشده فعلا :))
دو هم اینکه تا آخر پاراگراف سه منم! (به جز سن) :دی
بعدش اما تویی. یعنی من فکر می کنم باز هم تغییره هست. این نقطه تغییر می کنه. اونطور که در تمام این سال ها تغییر کرده و من مدام داشتم جا عوض می کردم. البته نمی دونم شاید این هم کاملا شخصیتیه. آخه من بیشتر آدم رفتنم تا موندن. رکود دلمو می زنه، نمیذاره ادامه بدم. خلاصه که به این خاطر!
پاسخ:
سلام
پسوردتو بده درستش کنم D:
نمی دونم... برام عجیبه این که این طور شدم. اما دوستش دارم. ترجیح میدم دیگه عوض نشم. هرچی شدم کافیه. بقیه شو با همین برم دیگه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">