سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

فیروزه‌خانه‌ای نذر حضرت هشتم

سطرهای سفید

کافی‎ست نگاهی به سطرهایم بیندازی
تا روسفید شوند و
بال در بیاورند.

حتی شاید
روی گنبدت بنشینند و
- کبوترانه -
سلامم را به تو برسانند... .
____________________________________

کانال تلگرام سطرهای سفید:
https://telegram.me/satrhayesefid8

سطر بیست و یکم رمضان 95

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ

حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ

 

و هر که از یاد خدا ( و حکم قرآن ) رخ بتابد، شیطانی را بر او برانگیزیم تا یار و همنشین دایم وی باشد.

( و چنین کس سرگرم دنیا شود ) تا وقتی که به سوی ما باز آید آن گاه با نهایت حسرت گوید: ای کاش میان من و تو ( ای شیطان ) فاصله ای به دوری مشرق و مغرب بود که تو بسیار همنشین و یار بد اندیشی بر من بودی. (زخرف – 36 و 38)

***

تو، هرچه ما بخواهیم بهمان می دهی. خودت را یا شیطان را.

شیطان کوچکتر از آن است که نقطه ی مقابل تو قرار بگیرد، مخلوقت است و آفریده ی خودت. اما، بزرگی از «نافرمانی» توست، نه از شیطان. (و کارهای بزرگ همیشه از ما برمی آید...)

اگر کسی از یادت رویگردان شود، رهایش نمی کنی تا در قیامت به اعمالش برسی. بلکه شیطانی را مصاحبش می کنی که تا... همان روز، به اشتباه هایش اضافه کند و جهنمی ترش.

بعضی جمله ها در قرآن هست که اگر دست نجنبانم، گفته ی روزهای نیامده ام می شوند و انگار یک عمر در تقدیر حرفهایم بوده اند. مثل همین جمله. می بینم که من، حسرت زده، رو کرده ام به شیطان، خوشحال،  و می گویم کاش بینمان فاصله ی مشرق تا مغرب بود.

و بیشتر از همه آیات  125 و 126 طه. روزی که دیگر نمی بینم. حتی شیطان را...

گاهی دلم میخواهد هول و ولای قیامت را در ذهنم بازسازی کنم. و تصور کنم «چطور» می شود پدرم یا مادرم با حیرت بدوند و مرا فراموش کنند؟ کوههای زده شده و صوراسرافیل و ... اما چیزی که در ذهنم تداعی می شود، وحشتش از تخیلی ترین فیلمهایی که دیده ام تجاوز نمی کند. اما همین که این آیه ها را می خوانم، مثل یک خاطره در ذهنم نقش می بندند.  می دانم که می شود که نشوند. می شود که نیایند. شدنش هم دست من است که نباید بگذارم. اما باز هم -متاسفانه- خوف من بیشتر از رجایم است و احتمال این "شدن" را بیشتر می دهم...

اما خیلی آیه ی قشنگی است... از آن آیه هایی که یادم می آورد قرآن اگر به هر زبانی به جز عربی نازل میشد، حیف بود. زیبایی شدید الحن «نُقَیِّض» و آهنگ ناچاری «فَهُوَ قَرین» که انگار فرود می آید، و تکرار «قَرین» در انتهای آیه ها، وقتی  در آیه ی دوم قضاوت شده است (بئس القرین) ، لطفی که در «جائنا» هست و هرگز  در « به سوی ما باز آید » نیست ... ، دیوانه ام می کنند.

 

اما انگار حرف تو یکیست:

اگر با من باشی، به عرش اعلایت می برم،

و اگر از من روی برتابی، به درک سفلایت.

خودت انتخاب کن.

 

حرفت قبول. فقط

کاش به همین سادگی بود. گاهی خیلی سخت می شود. خیلی. خودت هم می دانی... کمک کن و دست شیطان را از دلم، دورتر از فاصله ی مشرق تا مغرب کن... به اندازه ی بالهای جبرائیل، مرا از شیطان دور کن.

 

گل

 

بازنشر سطر هشتم رمضان 91

۹۵/۰۴/۰۷
الـ ه ـام 8

رمضان

سطرهای سفید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">